مکتب طبیعت گرایی یا ناتورالیسم
مکتب رمانتیسیزم (Romanticism) که رمان بینوایان اثر ویکتور هوگو نمونهای بارز از آثار مربوط به این مکتب است، سرشار از جلوههای زیبا و دلانگیز زندگی است و با استفاده از احساسات پاک مخاطبان سعی در به رحم آوردن دل آنها و مبارزه با ظلم و ستم دارد. ولی این موضوع به مذاق بسیاری خوش نمیآید. در اوایل قرن نوزدهم و در مخالفت با این مکتب، عدهای بر آن شدند تا با نمایش جلوههای واقعی زندگی چه زیبا و چه زشت، مخاطب را از خیال و اوهام رها کنند و او را به دامن زندگی واقعی بکشانند.
این مکتب رئالیسم (Realism) نام گرفت و در ان آثار مهمی پدید آمد. هنرمند مکتب رئالیسم در واقع تماشاچی صحنههای طبیعت و زندگی است و احساسات و عواطف را در اثر خود نمایان نمیکند و از بروز آنها خود جلوگیری میکند. او میتواند ساعتها بنشیند و از زنی که پشت میزی نشسته و مشغول مطالعه یا صرف صبحانه است نقاشی بکشد یا در داستان خود او را توصیف کند، ولی به هیچ وجه به درون ذهن او رسوخ نمیکند و تنها بیننده صرف این صحنه است. هنرمند رئالیست هرگونه نتیجهگیری و برداشت از داستان یا نقاشی خود را به مخاطب و بیننده اثر واگذار میکند و در اثر خود غایبی بزرگ است.
هنرمندان پیرو این مکتب به نوعی در زندگی شخصی خود انسانهایی خشن بودند و با دوستان و نزدیکان خود رفتار شایستهای نداشتند. از جمله این هنرمندان میتوان به ارنست همینگوی (Ernest Hemingway)، جان اشتاین بک (John Steinbeck) و جک لندن (Jack London) اشاره کرد.
از دامن مکتب رئالیسم، هنرمندانی سر برآوردند که اصرار بر نشان دادن جلوههای زشت زندگی و طبیعت و فطرت انسان داشتند که پایه گذاران مکتب ناتورالیسم (Naturalism) بودند. ترجمۀ این کلمه به فارسی، طبیعت گرایی است که بار معنایی لطیف و احساساتیای دارد، زیرا مخاطب فارسی زبان تصور زیبایی از طبیعت دارد، ولی در واقع آثاری که در این مکتب تولید میشوند به هیچ وجه نشانی از لطافت و ظرافت ندارند و برعکس، حاوی صحنههایی بسیار دلخراش و کثیف هستند و نومیدی و یاس و خشونت بر اتمسفر این نوع آثار غلبه دارد.
مهمترین هنرمند مکتب ناتورالیسم صادق چوبک است. (مهدی یزدانی خرم در مقالهای اشاره دارد که) چوبک در رمانها و داستانهای کوتاه خود نمایشی عریان از خشونت رفتاری طبقه فرودست جامعه را عرضه میکند که نه تنها مظلوم، بلکه گناهکار است و روز به روز بیشتر در ورطۀ گناهان خود فرو میرود. کاراکترهای داستانی او مردمانی هستند اسیر بند نادانی و خرافه که تمامی خشونتهای موجود در رفتارهایشان بازتابی از نادانی آنهاست و با شدت و سرعتی هرچه تمامتر رو به قهقهرا دارند.
صادق چوبک با نمایش زخمها و چرکهای جامعۀ رها شده، تلاشی ندارد که پیشوایی برای پایان بخشیدن به آلام آنها باشد، بلکه یک رئالیست تمام عیار است که صرفا به نمایش عریان چهرۀ کریه و ناخوشایند انسان بیچیز و فاقد رویا میپردازد. بنابراین کارهای او نه تنها مبنای آرمانگرایانه ندارد بلکه بین جنبههای مختلف خشونت در رفت و آمد است.
قوانین ارسال دیدگاه در ایستانما