لوگوی ایستانما

همه چیز دربارۀ یان شوانکمایر، استاد بزرگ پیکسلیشن

در این مقاله به بررسی زندگی و آثار یک پدربزرگ گوگولی با ریش توپی خواهیم پرداخت! این پدربزرگ قصه‌های زیادی در طول عمرش تعریف کرده است. چهرۀ او مهربان و عزیز است و مانند یک پدربزرگ واقعی کلاسیک می‌تواند حس خوبی در بیننده برانگیزد. ولی شما چه می‌دانید که در ذهن مریض او چه داستان‌های وحشتناکی در جریان است و چه شیطنت‌ها که تا به حال نکرده است! او استاد قرار دادن اشیای معمولی در جایگاهی ترسناک است و قسم خورده در راه ترساندن تماشاچی از هیچ تلاشی فروگذار نکند!

 

 

فیلم‌های یان شوانکمایر (Jan Švankmajer) همان پدربزرگ عزیز، دقیقا مانند چهره‌اش در ابتدا سخت دوست‌داشتنی به نظر می‌رسد ولی در واقع می‌تواند با کمدی‌های ترسناکش حسی از غم و دلسردی همراه با خنده‌ای از سر ناامیدی در تماشاچی ایجاد کند.

اشتباه نکنید، فیلم‌های او از نوع زامبی و دراکولا و خون آشام نیست. بلکه خیلی ساده از ترفندهای عادی و معمولی استفاده می‌کند و مانند آلفرد هیچکاک (Alfred Hitchcock) شما را در موقعیت‌های ترسناک قرار می‌دهد و از یک پرندۀ ناز و دوست‌داشتنی، هیولایی نفرت‌انگیز می‌سازد و تحویل می‌دهد.

Jan Švankmajer

از نوروز سال ۱۴۰۰ در شبکۀ ایستانما به بررسی آثار و نحوۀ کار انیماتورهای جوان پرداختیم. قصدمان از ورود به این مقوله آن بود که به علاقمندان هنر استاپ موشن به صورت عملی نشان دهیم که می‌توانند به استاپ موشن به چشم یک بیزینس نگاه کنند. ما در این مقالات افراد موفقی را معرفی کردیم که با ساخت ویدئوهای کوتاه و انتشار آن در اینستاگرام توانسته‌اند کسب و کار شخصی موفقی راه بیندازند و در کنار گسترش مطالعه و بالابردن سواد رسانه‌‌ای خود، بر دنیای استاپ موشن تاثیر حرفه‌‌ای بگذارند و تبدیل به الهام بخشی برای سایر هنرمندان و علاقمندان شوند.

در این مقاله به بررسی زندگی و آثار استاد بزرگ تمام انیماتورهای استاپ موشن دنیا یان شوانکمایر خواهیم پرداخت. تاثیری که این استاد بزرگ بر تمامی هنرمندان عرصۀ استاپ موشن گذاشته به هیچ وجه نمی‌تواند از نظر دور بماند.

شواینکمایر در کنار ری هری هاوزن (Ray Harryhausen) ،  از جمله پیشتازان تکنیک استاپ موشن در جهان بوده و ایجاد کنندۀ مکتب هنری منحصر به فردی‌ست که در نوع خود بی‌نظیر است. او در دنیای هنر به معنای واقعی کلمه اینفلوئنسر است و بر هنرمندان زیادی تاثیر گذاشته و الهام بخش آنان بوده است. این هنرمند هم اکنون ۸۷ سال سن دارد و خدا را شکر صحیح و سالم مشغول ساخت آخرین فیلم بلند خود است. البته به دلیل کمبود بودجه و نبود اسپانسر، او دیگر نمی‌تواند به ساخت فیلم بلند بپردازد زیرا اسپانسرها علاقه دارند نامشان به طور مشخص و به قولی گل‌درشت در یک فیلم تبلیغاتی مطرح شود نه این که در پایان بندی یک فیلم بلند به صورت گمنام لابلای نام سایر عوامل سازنده پنهان شود.

Jan Švankmajer

 

بیوگرافی یان شوانکمایر (Jan Švankmajer)

یان شوانکمایر  متولد ۴ سپتامبر ۱۹۳۴ (۱۳ شهریور ۱۳۱۳) در شهر پراگ در کشور چکسلواکی سابق به دنیا آمد. او از فیلمسازان علاقمند به مکتب سورئالیسم است و بر زندگی و حرفۀ هنرمندان بزرگ زیادی مانند تیم برتون (Tim Burton) ، تری گیلیام (Terry Gilliam)، آدام پسپین (PES) ، آندریا لاو (Andrea Love) ،  و بسیاری دیگر از حرفه‌ای‌های سایر رشته‌های هنری تاثیر گذاشته است.

علاقۀ او به دنیای عروسک و استاپ موشن از آنجا شکل گرفت که در کودکی یک عروسک خیمه‌شب‌بازی به عنوان کادوی کریسمس دریافت کرد. او بعدها به کالج هنرهای کاربردی پراگ (College of Applied Arts) رفت و سپس تحصیلات خود را در بخش عروسک سازی آکادمی هنرهای نمایشی پراگ (Department of Puppetry at the Prague Academy of Performing Arts) ادامه داد.

به طور کلی کشورهای بلوک شرق مانند لهستان و چکسلواکی سابق و یوگسلاوی سابق پیش از فروپاشی کمونیسم، استادان دنیای عروسک گردانی در دنیا شناخته می‌شدند و همواره در جشنواره‌های جهانی حضوری شاخص داشتند. حتی در جشنواره‌هایی که در ایران برگزار می‌شد گروه‌های نمایش عروسکی که از این کشورها به ایران می‌آمدند، همیشه جزو برندگان اصلی مسابقات بودند.

بیشتر استادان تئاتر و نمایش عروسکی ایران، دوره‌های آموزشی خود را در این کشورها گذرانده‌اند و از رهگذر این دوره‌ها توانسته‌اند در ایران عمری را به کار حرفه‌ای تاتر و نمایش عروسکی و استاپ موشن اشتغال یابند.

یان شوانکمایر درست ۲۰ سال پس از پایان جنگ جهانی اول و ۴ سال پیش از آغاز جنگ جهانی دوم به دنیا آمده است. یعنی تمامی دوران نوجوانی و جوانی خود را در قلب منطقه‌ای جنگ‌زده گذرانده است. به طور کلی تاثیر هنرمندان بلوک شرق در قرن بیستم بر هنر جهان بسیار عجیب و قابل بررسی است. از هنرمندانی که در ساخت انیمیشن‌های دو بعدی و استاپ موشن در سراسر جهان خوش درخشیدند (که در این مقاله به یکی از مهمترین آن‌ها پرداخته‌ایم) تا مجسمه‌سازها و ادبا و نویسندگان بزرگی که جزو تک‌ستاره‌های آسمان هنر جهان به حساب می‌آیند، همه و همه در دوره‌‌ای پدید آمدند که جهان هنوز در تب و تاب جنگ‌های خانمان برانداز جهانی می‌سوخت. این هنرپروری درخشان شاید پاسخی بود به پیامدهای جنگ‌های جهانی که می‌خواست دست نوازشی بر سر مردم سرخورده و ناامید منطقه بکشد و فلاکت‌های زمان جنگ را از یادها پاک کند.

شوانکمایر نیز از این قاعده مستثنی نبود و خیلی زود وارد جمع‌های هنری آن دوره شد. او ابتدا با یورایی هرتز (Juraj Herz) طرح دوستی ریخت و به گروه تئاتری سمافور (Semafor -چراغ راهنمایی) پیوست و سپس گروه تئاتری نقاب‌ها را راه اندازی کرد و پس از آن گروه‌ها و تکنیک‌های مختلفی را تجربه کرد.

او خود را هنرمندی مبارز می‌دانست و از هنر به عنوان محملی برای اعتراض یه سیاست‌های حاکم بر جامعه خود استفاده می‌کرد. تا آن‌جا که این کار برایش گران تمام شد و مجبور شد روش کار خود را عوض کند.

Jan Švankmajer

سورئالیسم: مکتب هنری شوانکمایر

شوانکمایر در آثار آغازین خود پیرو مکتب کلاسیک بود. اما پس از مدتی تحت نفوذ مانیفست شاعری به نام وراتیسلاو افنبرگر (Vratislav Effenberger) به مکتب سورئالیسم پیوست. او این گرایش و تغییر جهت خود را در فیلم‌هایی مانند آخرین حقه (The Last Trick) در سال ۱۹۶۴ (۱۳۴۳ خورشیدی) و باغ (The Garden) در سال ۱۹۶۸ (۱۳۴۷ خورشیدی) رسما اعلام کرد.

سورئالیسم چیست؟

شاید باید برای دانستن پاسخ این سوال به کتاب‌های اطلاعات هنری و سایت‌های مختص این کار رجوع کرد. ولی برای آشنایی با نوع کار شوانکمایر بد نیست اشارۀ کوچکی به این مکتب بحث برانگیز داشته باشیم.

هنرمند مکتب سوررئالیسم، واقعیت‌های جهان را در کنار وقایع غیرطبیعی و عجیب زندگی در کنار هم می‌چیند و اتفاقات وهم‌انگیز، در آثار سورئالیستی کاملا عادی و طبیعی جلوه می‌کند. مثلا در یکی از فیلم‌های شوانکمایر عروسکی روی زمین می‌افتد و بدن پارچه‌ایش خود به خود پاره می‌شود و از درون آن روزنه‌ها، و از لابلای پوشال‌هایش عروسک‌های کوچکی به بیرون می‌خزند.

نکتۀ قابل توجه در تمامی فیلم‌های شوانکمایر و حتی در تمامی آثار سوررئالیستی این است که کاراکترهای این نوع آثار، سرنوشت محتوم خود را پذیرفته‌اند و از بلایی که بر سرشان می‌آید تعجبی نمی‌کنند و دردی نمی‌کشند. گویی حواس پنجگانۀ آن‌ها خشکیده است و دردی را حس نمی‌کنند و بر این زندگی ننگین افسوسی نمی‌خورند. به طور مثال در فیلم Jabberwocky مانند آن‌چه در سایر فیلم‌های او می‌بینیم، چشم‌های عروسک در چشمخانه خشکیده و سرد و بیروح و بدون آنکه بر پاره پاره شدن بدن خود افسوسی بخورد به سقف زل زده است. گویی هیچ گله و شکایتی از این که کارگردان بدنش را مثله می‌کند ندارد.

در فیلم‌های شوانکمایر و به طور کلی تمامی آثار مکتب سورئالیستی، لایه‌‌های واقعی و غیر واقعی وقایع چنان در هم تنیده می‌شوند که تشخیص آن‌ها از هم غیر ممکن می‌شود.

Jan Švankmajer

ممنوع الکاری شوانکمایر

در جوامع استبدادی مانند حکومت‌های کمونیستی که در قرن قبلی بر منطقۀ بالکان تسلط داشتند فشارهای زیادی بر جامعۀ هنرمندان وارد می‌شد. حکومت‌ها هیچ نوع نقدی را بر نمی‌تافتند و هر نوع اشاره و کنایه‌‌ای را انتقادی بر سیاست‌های خود می‌پنداشتند و سعی در خفه کردن صدای معترضین برمی‌آوردند. جملۀ معروفی در همین زمینه وجود دارد که یکی از رهبران دیکتاتور کمونیستی گفته: یک جمله از هر کتاب برای دار زدن نویسندۀ آن کافی‌ست.

به همین دلیل دوران استبداد استالینی تبدیل به یکی از پرمخاطره‌ترین دوران‌ها برای جامعۀ هنری کشورهای بلوک غرب شد و سیل مهاجرت هنرمندان از این کشورها به آمریکا و اروپای غربی در همین زمان شکل گرفت. شوانکمایر نیز از سال ۱۹۷۲ ممنوع الکار شد. به همین دلیل تا سال ۱۹۸۰ شوانکمایر در خارج از مرزهای کشور خود شناخته شده نبود. پس از این تاریخ خبرنگاری در نشریه نیویورک تایمز به معرفی شوانکمایر و آثارش پرداخت و او را به جهان هنر معرفی کرد.

شوانکمایر در سال‌های ممنوع‌الکاری مجبور بود به صورت زیرزمینی و در استودیوی مخفی خود کار کند و فیلم بسازد. او فرصت مناسبی داشت تا زمینه‌های مختلف هنری را آزمایش کند و آن‌ها را در فیلم‌هایش به کار گیرد. ولی باز هم به دلیل حساسیت‌های حکومت استالینی مجبور بود خط قرمزهای آنها را رعایت کند. مثلا در یکی از انیمیشن‌هایش اشاره‌ای به بازی هاکی کرده بود. ولی چون در همان زمان تیم ملی چکسلواکی در المپیک توانسته بود در مسابقۀ هاکی بر تیم ملی شوروی پیروز شود، مجبور شد در استاپ موشن خود بازی هاکی را به بازی فوتبال تغییر دهد که اشاره‌ای به باخت تیم ملی شوروی نداشته باشد و به کسی برنخورد!

شوانکمایر در شهری مانند پراگ زندگی می‌کند که سرچشمۀ اصلی مکتب سورئالیسم و محل تولد دانشمندان و نویسندگان بزرگی مانند فرانتس کافکا (Franz Kafka) است. بنابراین عجیب نیست که این محیط سراسر هنری و ادبی بر فضای ذهنی شوانکمایر تاثیر بگذارد و در فیلم‌های او نمایان شود. او برای اعتراض به خفقان حکومت استالینی، به کمدی‌های ترسناک و نماهای سیاه و سرشار از دردهای تراژیک با حرکات نمایشی خنده‌دار رو آورد.

Jan Švankmajer

شوانکمایر برای این‌که بتواند پهنۀ وسیع‌تری از هنر را تجربه کند، فیلم‌های بلند را نیز آزمایش کرد تا دستش در بکارگیری تکنیک‌ها و ایده‌های استاپ موشنی بازتر باشد. او ۷ فیلم بلند در کارنامۀ خود دارد که به ترتیب زیر هستند:

    • آلیس (Alice) (1988)
    • فاوست یا دکتر فاستوس (Faust) (1994)
    • توطئه گران لذت (Conspirators of Pleasure) (1996)
    • اوتیک کوچک (Little Otik) (2000)
    • لوناسی (Lunacy) (2005)
    • زندگی بازماندگان (Surviving Life) (2010)
    • حشرات (Insects) (2018)

Jan Švankmajer

تعداد آثار شوانکمایر بسیار زیاد است، زیرا وی عمری طولانی را در راه ساخت آثار استاپ موشن صرف کرده است. بنابراین در این مقالۀ کوتاه تنها به بررسی چند مورد محدود بسنده می‌کنیم:

استاپ موشن لوناسی (Lunacy) (۲۰۰۵- ۱۳۸۰خورشیدی)

Jan Švankmajer- lunacy

این فیلم یک توهم کامل است و مانند تمامی کارهای یان شوانکمایر در مقابل فهمیده شدن توسط تماشاچی مقاومت می‌کند. هر بار که تماشاچی فکر می‌کند که دارد روال منطقی بین اجزای داستان را می‌فهمد، ناگهان پدربزرگ گوگولی و دوست داشتنی ما چیزی را در صحنه‌ها و روایات داستان می‌گنجاند که به کلی پایه و اساس فهم ماجرا را بهم می‌ریزد.

این فیلم پر است از صحنه‌هایی که دل و رودۀ تماشاچی را بهم می‌ریزد و مخصوصا برای کسانی که علاقۀ شدیدی به مصرف گوشت دارند صحنه‌های مشمئزکننده‌ای را فراهم می‌آورد طوری که دیگر تا آخر عمر لب به گوشت نزند.

شخصیت اصلی این فیلم ژان برلو پس از مرگ مادرش دچار حمله‌های عصبی شده و می‌ترسد که او را به تیمارستان ببرند. ژان در مراسم تشییع جنازۀ مادرش با فردی آشنا می‌شود که ادعا می‌کند مارکیز دوساد (Marquis de Sade) نویسندۀ مشهور فرانسوی است و تمام تلاشش را می‌کند که با ژان دوست شود. او نشان می‌دهد که می‌خواهد افسردگی ژان برلو را درمان کند. برای همین او را به یک عمارت قدیمی می‌برد تا در آنجا وسایل تفریح و سرگرمی جالبی فراهم کند و غم و اندوه ژان را تسکین ببخشد. ولی در تفریح و سرگرمی آن‌قدر زیاده‌روی می‌کند که برعکس، بیشتر باعث ناراحتی و پریشانی ژان و همچنین بیننده فیلم می‌شود.

در این فیلم بازیگران یکسان دائم در نقش‌های مختلف ظاهر می‌شوند و همین موضوع بیشتر بیننده و همچنین شخصیت اصلی داستان را پریشان می‌کند. البته کارگردان به همین تکنیک بسنده نمی‌کند بلکه در قسمتی از داستان نشان می‌دهد که مارکیز مرده است ولی در قسمت‌های بعدی فیلم او را همچنان زنده و سرحال می‌بینیم که انگار نه انگار چند دقیقۀ پیش مرده بوده است.

یان شوانکمایر در ابتدای فیلم اذعان می‌کند که این فیلم ادای احترامی تمام قد است به ادگار آلن پو که در بیشتر کارهایش از نوشته‌های او مایه و وام گرفته است.

 

کوتاه از ادگار آلن پو

ادگار آلن پو (Edgar Allan Poe) به همراه نیکلای گوگول (Nikolai Wassiljewitsch Gogol) از بنیان‌گذاران داستان کوتاه در جهان است. او شاعر و منتقد و نویسندۀ آمریکایی است که در سال ۱۸۰۹ به دنیا آمد و تا پایان عمر خود بیش از ۷۰ داستان کوتاه و یک رمان بلند و چندین شعر از خود به جا گذاشت. داستان‌های کوتاه آلن‌پو، وهم‌آلود و خیالی و در یک کلام سوررئالیستی است.

در داستان‌های آلن پو، انگیزۀ افراد از اعمال عجیب و غریبی که به آن دست می‌زنند معلوم نیست. شخصیت‌های داستان‌های او آدم‌های زجرکشیده و تنهایی هستند که اغلب از بیماری‌های موروثی رنج می‌برند و در اوضاع و احوال وحشتناکی دست و پا می‌زنند و سرنوشت بدی در پایان داستان در انتظار آن‌هاست.

در داستان‌های کوتاه، نویسنده هیچ اطلاعاتی از شخصیت اصلی داستانش به خواننده نمی‌دهد. در مورد این‌که چه اتفاقی افتاده که شخصیت اصلی داستان الان در این موقعیت قرار دارد و انگیزۀ او از دست زدن به این اعمال و رفتار چیست. خواننده در نهایت به این نتیجه می‌رسد که چیزی جز جنون نمی‌تواند باعث و بانی این رفتارهای مازوخیستی باشد.

نکته در این جاست که معمولا این ناراحتی های عاطفی و روانی بیگانه از ذهن خالق اثر نیستند و معمولا چنگ در گریبان خود نویسنده دارند.

 

استاپ موشن آلیس در سرزمین عجایب اثر شوانکمایر (۱۹۸۸- ۱۳۶۷خورشیدی)

Alice's Adventures in Wonderland

 

لوییس کارول (Lewis Carroll) در اولین رمان بزرگ سوررئالیستی انگلیسی زبان، یعنی آلیس در سرزمین عجایب (Alice’s Adventures in Wonderland) مبنای کار خود را  بر رویا دیدن و خیالبافی قرار داده است. این قرارداد مبنای کار هنرمندان سورئالیست جهان است که سرچشمۀ کار هنری‌شان همان رویا دیدن است. در رویا و خیال، مرز واقعیت و وهم درنوردیده می‌شود و مانند آنچه در آثار شوانکمایر می‌بینیم همه چیز کارکردی غیر طبیعی و موهوم پیدا می‌کند و کار به جایی می‌رسد که پس از تماشای فیلم‌های او حتی از دیدن یک جوراب ساده وحشت خواهیم کرد، زیرا ممکن است تبدیل به کرمی بزرگ شود و کف اتاق را سوراخ کند و به زیرِ زمین بخزد!

در این فیلم، کاراکتر آلیس بارها از بازیگر واقعی به عروسک سوییچ می‌شود و هر جا که لازم است از تکنیک استاپ موشن به نفع پیشبرد داستان و اضافه کردن جلوه‌های جالب و هیجان انگیز به فیلم استفاده می‌شود. زیرا ساخت استاپ موشن بر مبنای کنار هم قرار دادن عکس‌های مختلف است و می‌توان از یک جایی به بعد عکس‌ها را طوری انتخاب کرد که به ناگاه چیزی بر صفحۀ نمایش ظاهر یا غیب شود.

لوییس کارول نویسندۀ داستان آلیس یک ریاضیدان در کلیسای مسیحی بوده که در داستان‌های خود اشارات زیادی به مفاهیم ریاضی داشته است. همین مورد می‌تواند در وهم آلود کردن داستان‌ها کمک شایانی به نویسنده کند زیرا او نه تنها این وهم را به بیننده القا می‌کند بلکه به زبان ریاضی به تماشاچی و خواننده نشان می‌دهد که دو دوتا پنج تا است!

 

شباهت آلیس با تاترهای ایرانی

نکتۀ دیگری که در استاپ موشن آلیس خودنمایی می‌کند عدم استفاده از موسیقی است. صحنه‌های فیلم بسیار خشک و در سکوت جریان دارند و تماشاچی را در دنیای ذهنی خود غرق می‌کنند. این ویژگی کارهای بلوک شرق، بیننده را به یاد تاترهای دهۀ شصت که از شبکۀ دوم سیمای ایران پخش می‌شد می‌اندازد. در صدا و سیمای آن زمان که با انقلاب ایران فاصلۀ چندانی نداشت، استفادۀ شاخص و نمایان از موسیقی در آثار هنری ممنوع بود. تاترهای ایران تحت تاثیر آثار هنری این منطقه از جهان بودند و غیبت موسیقی در این نوع آثار باعث شده بود مدیران تولید آن زمان استقبال بیشتری از این نوع آثار داشته باشند. در تاترهای دهۀ شصت نیز تنها سکوت حکمفرما بود و دیالوگ‌های خشک و با فاصله‌های زیاد، بازی‌های بدون جنب و جوش و ایستا و کاراکترهای عصبی و روان پریش با چهره‌های درهم کشیده و اخمو در این نوع آثار فراوان به چشم می‌خوردند.

البته گاهی در تاترهای ایرانی موسیقی به گوش می‌رسید ولی آن هم به قصد آفرینش دلهره در بیننده و ایجاد تعلیق در داستان بود و هیچ مایه‌‌ای از لطافت و شفقت در آن به گوش نمی‌آمد.

 

دکتر فاستوس اثر شوانکمایر (۱۹۹۴- ۱۳۷۳ خورشیدی)

Jan Švankmajer faust

پیش از آن که به بررسی فیلم دکتر فاستوس اثر شوانکمایر بپردازیم جالب است بدانیم که اجرای ایرانی این نمایشنامه به کارگردانی داریوش مودبیان در سال ۱۳۶۴ در تلویزیون ایران نیز نمایش داده شد و مورد توجه و استقبال مردم قرار گرفت. ایده و به طور کلی شیوۀ اجرای این نمایشنامه تلفیقی از وهم و خیال به همراه کمی طنز و شوخی بود و بازیگران توانای ایرانی با اجرای آن توانستند اثر درخشانی را در کارنامه هنری خود به جا بگذارند. یکی از بامزه ترین و به یاد ماندنی‌ترین شوخی‌های موجود در این تاتر تلویزیونی وقتی بود که شیطانک موجود در داستان که به خدا اعتقادی نداشت به جای کلمۀ “خداحافظ” از عبارت “شیطان حافظ” استفاده می‌کرد!

این نمایشنامه داستان مردی است که در ازای به دست آوردن توانمندی‌های خاص و داشتن زندگی بهتر و رفاه بیشتر، روح خود را به شیطان می‌فروشد و این معامله را با خون خود امضا می‌کند. اما با این که توانمندی‌های زیادی هم به دست می‌آورد باز هم در نهایت به مقام رضایت نمی‌رسد و از کرده خود پشیمان می‌شود.

فیلم فاوست (که تلفظ دیگر فاستوس است) توسط یان شوانکمایر در قالب یک فیلم سینمایی بلند یک ساعته ساخته شده و در آن تلفیقی از تمامی روش‌ها و تکنیک‌های فیلمسازی اعم از عروسک‌گردانی به روش خیمه‌شب‌بازی ، استاپ موشن‌های خمیری و کات اوت، لایواکشن و سایر تکنیک‌های هنری از جمله نقاشی، تاکسیدرمی، سرامیک سازی، مجسمه‌سازی و حتی میوه‌آرایی به کار گرفته شده است.

شوانکمایر در این فیلم در واقع با دوران کودکی خود صحبت می‌کند. زیرا دوران کودکی او همانند تمامی بچه‌های مناطق جنگ‌زده از لذت‌های دوران کودکی خالی بود. دکتر فاستوس در واقع خود همان کارگردان است که دلش می‌خواهد در زمستان انگور بخورد و سوار بر گردونه‌ای سریع‌السیر به سیاحت در آفاق و انفس بپردازد و در چشم به هم زدنی از ناپل به پاریس و از آنجا به پادوا برود.

فاوست در ازای این درخواست‌های زمینی حاضر می‌شود روح خود را طی مبایعه‌ای که با خون خود امضا می‌کند به شیطان بفروشد تا بتواند به همه این توانایی‌ها دست پیدا کند.

دکتر فاستوس بالاخره پس از غیبتی طولانی، از سفر به شهر خود بازمی‌گردد. دوستانش که از غیبت او ترسیده بودند با دیدن او به گردش جمع می‌شوند و به افتخار بازگشتش مهمانی‌هایی باشکوه می‌دهند و او هم در این ضیافت‌ها توانایی‌های جدید خود را به نمایش می‌گذارد و همه را بیش از پیش متعجب و مرعوب خود می‌کند.

در مورد کریستوفر مارلو

ایدۀ اصلی این اثر ادبی ابتدا توسط کریستوفر مارلو (Christopher Marlowe) نوشته و منتشر شده است. کریستوفر مارلو شاعر و درام‌نویس بزرگ انگلیسی است که در سال ۱۵۶۴ میلادی (۹۴۳ خورشیدی) به دنیا آمد و در سن ۲۹ سالگی کشته شد. در هنر او همین بس که شکسپیر تحت تاثیر الهامات و آثار ادبی و هنری او بوده است. مارلو یکی از هفت دانشمند انگلیسی است که در قرن شانزدهم نمایشنامه نویسی را در بریتانیا پایه گذاری کردند و به خداوندگاران ذوق دانشگاه معروف شدند.

از جمله آثار مارلو می‌توان به دکتر فاستوس اشاره کرد که توسط افراد زیادی بازنویسی و شرح و بسط داده شده و به شکل آثار مختلفی از جمله داستان، رمان، نمایشنامه صحنه‌ای و تله‌تاتر درآمده است.

نگاهی به دو استاپ موشن کوتاه از شوانکمایر

فیلم‌هایی که شوانکمایر در این سال‌های طولانی عمر هنری خود ساخته بسیار زیاد هستند. ولی از بین تمامی آن‌ها ما در این مقاله به بررسی دوتای آن‌ها بسنده می‌کنیم:

۱- بازی با سنگ‌ها (A Game with Stones) (۱۹۶۵-۱۳۴۵)

در این فیلم، یک ساعت دیواری به جای آونگ یک سطل فلزی دارد. داخل این سطل به نسبت مساوی به رنگ سیاه و سفید رنگآمیزی شده و سر ساعت‌های خاصی که ما نمی‌توانیم بفهمیم شب است یا روز، از داخل ساعت دیواری چند سنگ سیاه و سفید به داخل سطل میفتد. در ابتدای فیلم سنگ‌ها به خاطر بافت خاصشان مورد توجه قرار گرفته‌اند. دوربین با نمایی بسته و بسیار نزدیک از سنگ‌ها، بافت آن‌ها را تا جایی که می‌تواند نزدیک می‌کند و به بیننده نشان می‌دهد. با گذشت مدت زمان بیشتری از فیلم، سنگ‌ها فعالیت‌های متفاوتی انجام می‌دهند و با درست کردن شکل‌های مختلفی اعم از آدمک و صورتک با موسیقی فیلم همراه می‌شوند.

در نهایت پس از این که چندین بار زمان گذشت و سنگ‌ها به داخل سطل افتادند کف سطل سوراخ می‌شود و سنگ‌ها روی هم تلنبار می‌شوند و فضای اتاق را پر می‌کنند.

موسیقی این فیلم صدایی نیست که از یک منبع ناشناخته به گوش برسد، بلکه زیلوفونی که در نماهای بسته‌ای از فیلم نمایش داده می‌شود موسیقی متن را می‌نوازد. این دستگاه شامل چند لولۀ چرخان است که در فاصله های مشخصی روی آن‌ها برجستگی‌هایی وجود دارد که با چرخش خود ضربه‌ای به یک تکه فلز می‌زنند و صدای نتی از آن بیرون می‌آورند.

در این فیلم و بیشتر فیلم‌های شوانکمایر سوال اساسی و اصلی این است: آخر چرا؟ آیا منظور از ساخت این فیلم، سرگرم کردن بیننده است؟ یا کارگردان از انتخاب رنگ‌های خاص و انتخاب موتیف سنگ و قرار دادن سطل فلزی و ساعت دیواری در کنار هم منظور خاصی داشته است؟ ساعت دیواری می‌تواند نمادی از گذر زمان باشد. همچنان که در این فیلم ساعت بارها می‌گذرد و گذر زمان را به بیننده نشان می‌دهد. نویسنده از این که اصرار دارد کل فیلم سیاه و سفید باشد و حتی داخل سطل را هم به دو رنگ سیاه و سفید درآورده چه مقصودی داشته است؟ آیا این موضوع می‌تواند اشاره‌ای به نماد یین و ینگ چینی داشته باشد یا به شب و روز اشاره دارد؟ آیا می‌توان در نهایت گفت که کارگردان و سازندۀ فیلم در نهایت می‌خواسته یک فیلم تجربی بسازد و با سنگ‌ها و حالات مختلف آن بازی کند و تماشاچی را نیز در این لذت با خود همراه سازد؟

نکته در این جاست که این فیلم با همکاری دو برادر به نام‌های الکساندر هانس پولوژ (تهیه کنندۀ فیلم) و پیتر پولوژ (فیلمبردار فیلم) ساخته شده است. این دو برادر فرزندان مخترع و فیزیکدان اتریشی ایوان پولوژ هستند که در پراگ متولد شده اند. بنابراین می‌توان گفت که این فیلم نمایش پدیده‌های فیزیکی از دید هنرمندی است که دوست دارد در استاپ موشن خود فیزیک را به چالش بکشد و از سنگ که یک جسم سخت است کارکردی نرم و لطیف مانند خمیر یا پنبه بیرون بکشد.

۲- Jabberwocky (۱۹۷۱- ۱۳۵۰ )

این فیلم که پیش از این در همین مقاله به آن اشارۀ کوچکی کرده بودیم، بر اساس اشعار لوییس کارول ساخته شده است. کما این‌که پرترۀ لوییس کارول بر روی دیوار اتاق عروسکی فیلم نمایش داده شده است. در این ویدئو صدای کودکی به گوش می‌رسد که در حال خواندن اشعار لوییس کارول است و همزمان صحنه‌های متلاشی شدن خوراکی‌ها و خورده شدن اندام‌های عروسک‌های کوچک توسط عروسک‌های بزرگ به چشم می‌خورد.

لوکیشن این ویدئو یک قصر ویکتوریایی است. لباسی از کمد بیرون می‌آید و دور اتاقی خالی چرخ می‌خورد. عروسک‌های قدیمی ویکتوریایی در قالب یک خانواده سر میز صبحانه جمع شده‌اند و غذایشان اندام‌های هم نوعان خود است. در طبقۀ بعدی این قصر روند تهیۀ این غذاها نشان داده می‌شود. آن غذاهایی که توسط عروسک‌های بزرگ‌تر خورده شده‌اند، بدن او را پاره می‌کنند و بیرون می‌آیند و دوباره در قابلمه‌های بزرگ و کوچک و داخل اجاق‌های مختلف پخته و سپس اتو زده می‌شوند و به چرخۀ غذا برمی‌گردند.

همانند سایر استاپ موشن‌های شوانکمایر این استاپ موشن نیز آشکارا از جامعه و دستکاری آن در زندگی موجودات زنده انتقاد می‌کند. در این استاپ موشن‌ها، هنرمند در صدد به نقد کشیدن چارچوب‌های محدود کنندۀ انسان‌هاست زیرا قواعد زندگی در جامعه، میل به آزادی انسان‌ها را محدود می‌کند.

در ایران نیز شاعران سورئالیست و پست مدرن صحنه‌های مشمئز کننده و خونالود زیادی را به تصویر می‌کشند. این نوع اشعار تصاویر استاپ موشن های شوانکمایر را به ذهن متبادر می‌کند. نمونه‌ای از این نوع اشعار را در زیر می‌خوانیم:

صدایِ جیغِ زن از چرخ گوشت می آید

– ولی شما بگذارید خون شود باید!

: غذا چه داریم؟ – انگشت چرخ کرده‌ی تو

برای خوردن، خوشمزّه است بیش از حدّ!

: نمک چه؟ – ریزه‌ی دندانِ خُرد و خونیِ تو

برای روی غذا عالی است صددرصد!

محمد سعید میرزایی

 

 

برخورد زاراملا با روح شوانکمایر در نمایشگاه ارواح!

در سال ۲۰۰۲ زاراملا برای اولین بار با یکی از فیلم‌هایش به جشنواره آنسی (Annecy) دعوت شده بود. در این جشنواره در بخش جنبی، نمایشگاهی از تمامی مجسمه‌ها، هیولاها و عروسک‌های موجود در فیلم‌های شوانکمایر برگزار شده بود.

زاراملا که یکی از طرفداران پروپاقرص فیلم‌های شوانکمایر است، با عشق و علاقۀ خاصی به بازدید از نمایشگاه پرداخت. او از دیدن عروسک‌های فیلم‌ها از نزدیک حسابی ذوق زده شده و حسابی تحت تاثیر فضای تاریک و ترسناک نمایشگاه قرار گرفته بود.

زاراملا در انتهای نمایشگاه چشمش به شوانکمایر افتاد که زنده و سرحال مشغول صحبت با بازدید کنندگان بود. زاراملا فکر نمی‌کرد شوانکمایر با وجود قدمت زیادی که دارد و آن همه آثار قدیمی که ساخته است زنده باشد. او که انگلیسی نمی‌دانست با کلی ذوق و شوق از دیگران پرسید که آیا این خود شوانکمایر است یا برادر دوقلویش؟ و متوجه شد که خوشبختانه شوانکمایر زنده است و به عقیدۀ زاراملا حالا حالاها زنده خواهد بود!

Jan Švankmajer zaramella

نظر موراکامی در مورد شوانکمایر

هاروکی موراکامی (Haruki Murakami) نویسندۀ ژاپنی و برندۀ جایزۀ فرانتس کافکا و اُکانر در زمینۀ ادبیات است. این نویسندۀ شهیر تعلق خاطر زیادی به مکتب سورئالیسم دارد و بیشتر داستان‌های او دارای تم آخرالزمانی و ازخودبیگانگی و دستکاری است.

موراکامی در نوشته‌ای بلند، کارهای شوانکمایر را بررسی کرده است. او در این نوشته اشاره‌ای به علاقۀ شوانکمایر به عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی دارد و تصریح کرده است که شوانکمایر با اشیا رفتاری انسانی دارد و برعکس با انسان‌ها به مثابۀ شی رفتار می‌کند. در واقع تجربۀ کار او با عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی به او این امکان را می‌دهد که در طبیعت اشیا و موجودات دستکاری کند و آن‌ها را از جایگاهی که در آن شناخته شده‌اند به جایگاهی ببرد که برای تماشاچی ناشناخته است. این دستکاری‌ها و گرفتن کارکردهای عجیب از اشیا و انسان‌ها، سبب تعجب و ترس بیننده می‌شود و صحنه‌های فیلم‌ها تا مدت‌ها در ذهن بیننده باقی می‌مانند.

 

جوایز شوانکمایر

شوانکمایر برای بیش از ۶۰ سال فعالیت هنری خود تا کنون برندۀ ۳۸ جایزۀ ملی و بین المللی شده است که در بین این جوایز اسامی جشنواره های مهمی چون کارلو ویواری، کن، مونترئال، لوکارنو، و سانفرانسیسکو به چشم می‌خورد. برای مشاهده لیست جوایز می توانید به صفحه رسمی جوایز شوانکمایر در سایت IMDB مراجعه فرمایید.

پی‌نوشت: در نگارش این مقاله در قسمت‌های مربوط به تعریف سورئالیسم از کتاب عناصر داستان نوشتۀ جمال میرصادقی بهره برده شده است.

شبکه‌ی ایستانما

در بزرگترین شبکه اجتماعی استاپ موشن ایران عضو شوید... عضویت در پیج اینستاگرام

مطالب پیشنهادی:

قوانین ارسال دیدگاه در ایستانما

  • چنانچه دیدگاهی توهین آمیز باشد و متوجه اشخاص مدیر، نویسندگان و سایر کاربران باشد و در چهارچوب قوانین جمهوری اسلامی ایران نگنجد، در شبکه ایستانما تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاه شما جنبه ی تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد. در صورت تمایل به درج تبلیغات از طریق گزینه ارتباط با ما اقدام نمایید.
  • چنانچه در دیدگاه خود از شماره تماس، ایمیل و آیدی تلگرام استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاهی بی ارتباط با موضوع آموزش مطرح شود تایید نخواهد شد.

  1. همتی گفته؛
    11:18 1400/04/28

    https://www.hamshahrionline.ir/news/414347/%D8%A2%D8%B4%D9%86%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D8%AC%D8%B4%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%A8%DB%8C%D9%86-%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%84%D9%84%DB%8C-%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D8%B9%D8%B1%D9%88%D8%B3%DA%A9%DB%8C-%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86
    توی این لیست که جشنواره های نمایش عروسکی ایران هست میبنیم که پای ثابت و همیشگی شرکت کننده ها همیشه از لهستان و مجارستان و بلغارستان و کشورهای کمونیستی بوده و به نوعی این کشورها از قدیم پیشکسوت شرکت در جشنواره های جهانی عروسکی بودن.

لینک کوتاه:
0