لوگوی ایستانما

همه چیز دربارۀ خوان پابلو زاراملا (Juan Pablo Zaramella) دارندۀ رکورد گینس

دسته بندی :پایگاه دانش, زیر ذره بین ۱۸ خرداد ۱۴۰۰ شبکه‌ی ایستانما 1289

ایدۀ تبدیل تیله به لامپ، لامپ به بالون، چشم‌ها به چرخ‌های دوچرخه، حرکت انسان با نور و سایه در خیابان‌های بوئنوس آیرس، رفتن کوچک‌ترین مرد دنیا به مکان‌های عمومی مثل رستوران و اتوبوس، اوپرای غم‌انگیزی که سیل اشک را در پله‌های سالن به راه می‌اندازد، همه فقط در استاپ موشن‌های خوان پابلو زاراملا، انیماتور مهربان و دوست داشتنی آرژانتینی هستند که به مدد شرکت در جشنواره‌ها، کل دنیا را گشته و حتی پایش به ایران هم رسیده است.

 

 

زاراملا با موهای موفرفری متولد ۷ آوریل ۱۹۷۲ در بوئنوس آیرس بوده و هر یک از آثار زاراملا به تنهایی توانسته‌اند برندۀ جوایز جشنواره‌های متعددی شوند. جشنوارۀ آنسی (Annecy) فرانسه در سال ۲۰۱۱ بخش ویژه‌ای را به بررسی آثار این هنرمند اختصاص داد و از او تقدیر کرد. در همین سال فیلم لومیناریس (Luminaris) توانست در لیست جوایز بهترین انیمیشن های کوتاه ۸۴ مین دورۀ اسکار باشد.

زاراملا با انیمیشن لومیناریس توانسته ۳۲۴ جایزۀ ملی و بین المللی را کسب کند و از این نظر رکورد دار گینس است. در لیستی که توسط اسکار منتشر شده نام این فیلم جزو بهترین انیمیشن‌های دنیا قرار دارد.

با هم در این مقالۀ ایستانما مروری داریم بر زندگی و آثار خوان پابلو زاراملا.

شخصیت فروتن و دوست داشتنی زاراملا

چهرۀ دوست داشتنی و چشم‌های مهربان زاراملا مهمترین ویژگی اوست. البته مهربانی زاراملا تنها در چهره نیست بلکه او روابط اجتماعی بالایی هم دارد. خوان با این درجه از شهرت، دل کسی را نمی‌شکند و با گمنام‌ترین رسانه‌های خارجی و داخلی مصاحبه می‌کند و برای همۀ علاقمندان به استاپ موشن وقت می‌گذارد. او در لایوهایش طوری جزییات تجربه‌هایش را مو به مو در اختیار بینندگان قرار می‌دهد که انگار نه انگار پر افتخارترین هنرمند استاپ موشن است.

 

از نقاشی روی در و دیوار تا ثبت رکورد در گینس

خوان از وقتی که کودکی ۸ یا ۹ ساله بود جلوی تلویزیون می‌نشست و مثل همۀ ما مسحور کارتون‌های دیزنی می‌شد. فقط فرق او با ما این است که او دلش می‌خواست هر چه را که می‌بیند نقاشی کند. ولی نقاشی کردن از یک جسم متحرک راحت نیست. بنابراین او وقتی ایده‌ای به ذهنش می‌رسید فرصت را از دست نمی‌داد و روی در و دیوار هم نقاشی می‌کرد تا بتواند کاراکتر مورد علاقه‌اش را به حالت سکون درآورد.

در ۱۵ سالگی او کم کم او به سایر هنرهای تصویری علاقمند می‌شود، از کمیک استریپ تا سینما و انیمیشن و حتی جلوه‌های تصویری هم نظرش را به خود جلب می‌کند. او با دیدن جلوه‌های ویژۀ تصویری که در فیلم‌های هیولایی ری هری هاوزن (Ray HarryHausen) به سبک استاپ موشن ساخته شده بود متوجه وجود چنین تکنیکی می‌شود و با تمام قوا و قدرت به سمت آن می‌رود.

مطالعه و سواد هنری

یکی از بزرگترین الهام بخش‌های دوران کودکی خوان زاراملا، هنرمندی اسپانیایی آرژانتینی به نام کینو (Quino) است که در کار کمیک استریپ جزو برترین‌های آرژانتین محسوب می‌شود. کینو کاراکتر معروفی به نام مافالدا (Mafalda) خلق کرده که از مرزهای آرژانتین فراتر رفته و در کل امریکا و اروپا شناخته شده است.

از دیگر هنرمندان آرژانتینی که در زمینۀ کمیک استریپ فعال بودند و زاراملا کودکی خود را با آثار آن‌ها پربار و غنی کرده بود، می‌توان به روبرتو فونتاناروسا (Roberto Fontanarrosa) و کارلو لویی (Carlos Loiseau) و آلبرتو برِچیا (Alberto Breccia) اشاره کرد که با هنر خود زمینه را برای رشد هنرمندان بزرگی چون زاراملا فراهم کردند.

Quino Mafalda
کینو در کنار عروسک مافالدا

در پی این علاقه و اشتیاق، خوان زاراملا به کلاس‌های نقاشی و انیمیشن سازی رفت و آنقدر پیشرفت کرد که همزمان توانست آثار خود را در روزنامه‌ها و مجلات بوئنوس آیرس منتشر کند.

خوان زاراملا پس از یادگیری طراحی و نقاشی بی‌صبرانه منتظر فرصتی بود تا فیلمسازی را هم آزمایش کند. او تصمیم گرفت مهارتی را که در تصویرسازی به دست آورده بود با سینما تلفیق کند. این ایده آن‌قدر برایش جالب بود که نمی‌توانست جلوی اشتیاق خود را بگیرد و تا آماده کردن زمینه‌های لازم آن را به تعویق بیندازد. زیرا سینما دردسرهای خود را دارد و سروکار داشتن با بازیگران زنده و عوامل صحنه کار هرکسی نیست.

زاراملا هم با این قضیه مشکل داشت و دوست داشت کاراکترهایش نقاشی‌های ساخته دست خودش باشند که بتواند راحت آن‌ها را کنترل کند و به شکل دلخواهش در بیاورد. او می‌خواست دنیای انیمیشن را هم کشف کند و قابلیت‌های خود را در این زمینه نیز بیازماید. وی تصمیم داشت در صورت عدم موفقیت در حیطۀ انیمیشن به فیلمسازی سنتی بازگردد.

 

چرا استاپ موشن؟

فقط یک مشکل دیگر وجود داشت. انیمیشن تشکیل شده از هزاران نقاشی تقریبا شبیه به هم که هرکدام فقط تفاوت اندکی با دیگری دارند. انیماتور برای ساخت انیمیشن مجبور است از یک کاراکتر هزاران نقاشی مثل هم بکشد و در هر کدام کاراکتر را یک حرکت خیلی ریز و جزیی بدهد و بعد آن نقاشی‌ها را کنار هم قرار دهد تا بتواند تصور حرکت کاراکتر را به وجود بیاورد. این مدل کار کردن اصلا در سطح تحمل زاراملا نبود و با سلیقۀ او جور در نمی‌آمد. او پشت صحنۀ کارهای والت دیزنی را دیده بود و حتی دیدن این گرفتاری‌ها باعث شده بود از مشقت این کار به شدت به ستوه بیاید و کلافه شود.

از طرفی زاراملا در دانشگاه هنر تحصیل کرده و با نحوه ساخت استاپ موشن آشنایی داشت. او یاد گرفته بود محدودیت‌ها را با آیتم‌های دلخواه خود جایگزین کند. یک انیماتور در استاپ موشن می‌تواند هر قدر دلش خواست پاپت و عروسک را کنار هم قرار دهد و با ایجاد حرکت واقعی در پاپت واقعی حس حرکت را در فیلم به وجود بیاورد. در ضمن نوع کار کردن با نور و دکور و عروسک‌ها و حرکات آن‌ها برای زاراملا جذابیتی به مراتب بیشتر از انیمیشن دو بعدی داشت.

زاراملا بلافاصله پس از اتمام تحصیلات خود در دانشگاه یک دوربین ۱۶ میلیمتری تهیه کرد. او مهارت خود را با ساخت تیزرهای تبلیغاتی برای تلویزیون کابلی تقویت کرد و به این ترتیب توانست اولین فیلم کوتاه خود را در سال ۲۰۰۱ بسازد.

 

توضیحی در مورد دوربین‌‌های ۱۶ میلیمتری: این دوربین‌‌ها پس از دوربین‌‌های ۸ میلیمتری و سوپر ۸ به بازار آمدند و به دلیل ارزان بودن، مشتریانی از بین دانشجویان و فیلمسازان آماتور داشتند. اما از آنجا که امکانات فراوان و جدیدی داشتند در فیلمسازی خبری و مستند هم بسیار زیاد مورد استفاده قرار گرفتند.

تجربه‌های اجباری

ساخت تیزرهای تلویزیونی فرصت بسیار مغتنمی برای زاراملا بود که آن‌چه را که در دانشگاه و به صورت مبانی علمی فراگرفته است اکنون به صورت عملی آزمایش کند. این حتی فرصت خوبی بود برای آن که او بتواند توانمندی‌های خود را بیشتر بشناسد و روی نقاط ضعف خود کار کرده و آن‌ها را تقویت کند. اکثر کسانی که با نگاه کردن به آموزش‌های یوتیوبی و یا فیلم‌های یک دقیقه‌ای اینستاگرامی حس می‌کنند که آفرینش هنری کاری آسان و سریع است، باید برای خود فرصتی ایجاد کنند تا به این صورت در بوته آزمایش قرار بگیرند و ببینند آیا واقعا چیزی که فکر می‌کنند هستند یا خیر.

هنرمند با قرار دادن خود در چالش‌های جدید و متنوع در واقع در گذار از مراحل مختلف فراگیری است و با حل مسائل جدید چیزهای جدیدی یاد می‌گیرد که به توانمندی‌هایش اضافه می‌کند.

سادگی (فنگ شویی)

کاراکترهای زاراملا بیش از حد ساده پردازش شده‌اند. و نکتۀ بسیار جالب این‌جاست که این سادگی مانع شخصیت پردازی کاراکترها نشده است. بیشتر آن‌ها ما‌به‌ازای بیرونی دارند و می‌توان همۀ آن‌ها را شناخت. جان لنون (John Lenon) ، مارادونا (Maradona)، آلفرد هیچکاک (Alfred Hitchcock)، کوئنتین تارانتینو (Quentin Tarantino)، لئوناردو داوینچی (Leonardo De Vinci) و بسیاری از چهره‌های شاخص و معروف دنیا در چند حجم بسیار ساده و بدون هیچ گونه جزییات و حواشی تصویرسازی شده‌اند و مانند آن‌چه پیش از این در شبکۀ ایستانما در مورد لارنس بکر (Lawrence Becker) اشاره شده بود، شباهت عجیب و غریبی که با دو سه خط و حجم ساده به دست می‌آید بسیار شگفت‌انگیز است.

زاراملا طرفدار سادگی است. همان‌گونه که در آثار او می‌بینیم ایده بر اجرا برتری دارد. او درگیر پیچیدگی‌های ساختاری پاپت‌ها نمی‌شود و با حذف جزییات فرعی، به تصویرسازی گرافیکی نزدیک شده و بیننده را نیز در این لذت با خود همراه می‌کند.

نحوۀ ساخت کاراکترهای معمولی او نیز، بیشتر شبیه به کارتون‌های کارتونیست‌ها و کاریکاتوریست‌های معروف است که اکثرا با کارهایشان آشنایی داریم. در این کاریکارتورها نیز ایده بر اجرا می‌چربد و آن را به زیر سلطۀ خود درمی‌آورد.

Laika در مقابل Zaramella

ایده‌های زاراملا آنقدر غنی هستند که نیازی به ایجاد جلوه‌های بصری گران‌قیمت و پر زحمت وجود ندارد. زیرا هرچه پیچیدگی اجزای کاراکترها بیشتر باشد جایگزینی‌های بیشتری هنگام انیمیت کردن لازم است که از توان و حوصلۀ زاراملا خارج است و او را محدود می‌کند و اجازۀ مانور و پردازش بهتر ایده را از او می‌گیرد.

هرچند که او از تماشای استاپ موشن‌هایی مانند آثار استودیوی لایکا (Laika) لذت می‌برد ولی در عین حال اصلا حاضر نیست خودش در فیلم‌هایش آن همه پیچیدگی و جزییات ریز و ظریف را رعایت کند. او این سادگی را نه تنها در استاپ موشن بلکه در سایر آثار خود مانند طراحی و نقاشی هم رعایت می‌کند. به همین جهت است که کاراکترهای او بیشتر شبیه دست‌ساخته‌های انسانی هستند و حالت ماشینی ندارند و ارتباط بیننده با آن بیشتر و بهتر برقرار می‌شود.

بینندۀ آماتوری که در اینستاگرام کارهای زاراملا را می‌بیند تصور می‌کند که خودش هم می‌تواند بدون تمرین و کار در این زمینه، این مجسمه‌های ساده و پیش پا افتاده را بسازد. ولی غیر ممکن است که بدون تجربۀ چندین و چند ساله بتوان به چنین مهارتی دست پیدا کرد.

تکنولوژیک‌ترین چیزی که زاراملا برای ساخت استاپ موشن از آن استفاده می‌کند همین نرم‌افزار دراگون فریم (DragonFrame) است. او با یک لپتاپ ساده این دنیای زیبا و شگفت انگیز را خلق می‌کند.

صرفه جویی عاقلانه و تاثیر گذار در اپرا

زاراملا در انیمیشن یک دقیقه‌ای At The Opera و همچنین در همۀ آثارش به ما یاد می‌دهد که با یک ایدۀ قوی و یک دکور صحنۀ ساده و چند کاراکتر معمولی می‌توان کاری جهانی ساخت. او در انیمیشن بسیار موفق و جهانی اپرا، توانسته از رشد هزینه‌ها جلوگیری کند و اثر بی‌نظیری بیافریند.

ایده‌های زاراملا از زندگی روزمره سرچشمه می‌گیرند و با تجربه‌های همۀ ما در زندگی ارتباط برقرار می‌کنند و می‌توانند حتی یک بچۀ کوچک را نیز به خنده وادارند.

 

نکات انیمیشن در اُپرا

  • یک دکور صحنه بیشتر برای ساخت این فیلم استفاده نشده است. زاراملا در صحنه‌های مختلف دکور را با زوایای مختلف چرخانده و فیلمبرداری کرده است.
  • پاپت‌ها نصفه هستند و بدن ندارند. زیرا تنها چهره و قسمت خیلی کمی از بدن آن‌ها در تصویر دیده می‌شود و نیازی به ساخت یک پاپت کامل نبوده است.
  • اکثر پاپت‌ها حرکت خاصی ندارند و تنها اشک از چشمانشان می‌ریزد و خودشان ثابت ایستاده اند.
  • تنها چند حرکت محدود در فیلم وجود دارد. مثلا ریختن الماس‌هایی از چشمان زن ثروتمند، باد کردن چشم‌های دختر جوان از فرط گریه، و حرکت دهان خوانندگان اپرا که آن هم لوپ ساده‌ای است که روی تکرار گذاشته شده و آواز خواندن آن‌ها را تداعی می‌کند.
  • ساخت این انیمیشن خیلی راحت بوده و در عرض دو سه روز عکاسی و ساخته شده است.
  • یکی از خنده‌دارترین سکانس‌های این فیلم لحظه‌ای‌ست که تارانتینو استاد فیلم‌های ژانر خشونت و وحشت هم در اپرا گریه می‌کند و مجبور می‌شود یواشکی با دستمالش اشک خود را پاک کند.
  • ایدۀ این فیلم را می‌توان به راحتی در یک کمیک استریپ پیاده کرد زیرا این هم شبیه به لطیفه‌ای است که در اکثر کمیک استریپ‌ها از طریق تصاویر تعریف می‌شود.

سادگی عاقلانۀ فیلم‌های زاراملا به روزهایی برمی‌گردد که او در مجلات مختلف در آرژانتین تصویرسازی می‌کرد. کار در مجلات باید خیلی سریع باشد و مهلت ارسال آثار بسیار کم است. تصویرساز مجله باید سرعت بالایی داشته باشد تا بتواند همۀ اخبار و حوادث موجود در رسانۀ خود را پوشش دهد. در این‌جا راه حل‌های زیرکانه و استادانه‌ای به ذهن هنرمند می‌رسد که بدون صدمه به کیفیت اثر، بتواند در همه هزینه‌ها صرفه‌جویی کند. این راه حل‌ها در گذر زمان و در زمینه‌های مختلف هنری تبدیل به نبوغی می‌شوند که از تجربه نشأت می‌گیرد.

انیمیشن لومیناریس (Luminaris) و ماجرای گینس

لومیناریس (Luminaris) استاپ موشنی درخشان و درجه یک به سبک پیکسیلیشن است که  ۳۲۴ بار برندۀ جایزه شده است. این تعداد، بالاترین تعداد جایزه‌ای‌ست است که در جهان به یک فیلم کوتاه داده شده است. دارندۀ قبلی این رکورد، که فیلمسازی از اسپانیا بود، وقتی شیند که لومیناریس توانسته رکورد او را پشت سر بگذارد، با زاراملا تماس گرفت و گفت که اکنون او نیز می‌تواند برای ثبت در گینس اقدام کند.

زاراملا با گینس تماس گرفت و این موسسه به او اعلام کرد که در صورتی که بتواند برای تک‌تک جوایزی که گرفته مدرک رسمی و قابل قبولی از جشنوارۀ جایزه دهنده ارائه کند می‌تواند رکورد خود را در گینس ثبت نماید. زاراملا و تهیه کننده‌اش، پس از حدود دو سال جستجو و تماس با تمامی افرادی که از پنج سال قبل به فیلم لومیناریس جایزه داده بودند، توانستند تمامی مدارک را جمع‌آوری و ارائه دهند و سپس این رکورد را در گینس ثبت کردند.

نکتۀ جالب این جاست که تا پیش از آن زاراملا اصلا فکر می‌کرد گینس تنها به موارد عجیبی از قبیل خوردن یک ساندویچ بزرگ در مدت زمان کم، یا بلند کردن اجسام فوق سنگین یا نهایتا زندگی با صدها مار سمی به مدت طولانی تعلق می‌گیرد. ولی خوشبختانه دیدیم که گینس در زمینه‌های فرهنگی نیز فعال است که می‌تواند مایۀ امیدواری باشد.

لومیناریس فیلمی است که ایدۀ اصلی آن ماهیت نور است و با نور و سایه و تبدیل اشیای مختلف و متفاوت به همدیگر بازی می‌کند. در این فیلم همان ایدۀ “رویاهایت را دنبال کن” مطرح می‌شود، اما به شکلی خلاقانه‌تر و با اضافه کردن چاشنی طنز، و دست آخر تبدیل به عاشقانه‌ای می‌شود که بیننده از اول انتظارش را می‌کشد.

لومیناریس (درخشان)

 نور کاراکتر اصلی این فیلم است، چه وقتی که مستقیم نمایش داده می‌شود و چه در معنا و مفهوم تصاویر. با آمدن نور به روی ساختمان‌ها و خیابان‌ها، روز در شهر آغاز می‌شود. سپس کارخانه‌ای را می‌بینیم که کارمندانش وظیفه دارند تیله‌هایی را مانند آدامس بادکنکی بجوند و باد کنند و با آن لامپ بسازند. مردم شهر با بالا آمدن نور خورشید و پهن شدن آن در سطح شهر، روز خود را آغاز می‌کنند و به سمتی که سایه‌ها عقب نشینی می‌کنند پیش می‌روند.

وقتی شب می‌شود و نور خورشید جای خود را به تاریکی می‌دهد، همه مجبورند در خانه بمانند. ولی یکی از کارمندان کارخانۀ لامپ سازی در این فکر است که لامپ بزرگی بسازد و با آن روی شهر پرواز کند. او برای به دست آوردن مواد اولیۀ ساخت لامپ رنج‌های زیادی می‌کشد و بالاخره موفق می‌شود شب‌های تاریک شهر را با بالونی از جنس لامپ روشن کند.

ایدۀ اولیۀ لومیناریس

ایدۀ اولیۀ این فیلم وقتی که زاراملا در فرانسه بود به ذهنش رسید. او از مشاهدۀ سفر نور خورشید روی خانه‌های شهر لذت می‌برد و تصمیم گرفته بود حتما این ایده را در فیلمی نشان دهد. این فیلم ۷ دقیقه‌ای با تمام مشکلاتی که همه از آن باخبریم در فضای خارج از استودیو ساخته شده است و برای عکسبرداری هر کدام از سکانس‌های آن حدود دو ماه وقت صرف شده است. زیرا در هنگام صبح تغییرات نور بسیار سریع اتفاق میفتد. به همین دلیل زاراملا مجبور بوده هر ۵ ثانیه یک بار عکسی بگیرد تا بتواند فیلم زیباتری بسازد. گاهی زمان از دست می‌رفته و تیم مجبور بوده برای ساخت ادامۀ فیلم، فردا در همان ساعت به همان مکان بیاید. البته اگر شرایط جوی از قبیل ابری یا آفتابی بودن هوا درست مانند روز قبل باشد.

نکتۀ دیگر این است که اگر در زمان عکسبرداری وقفۀ زیادی در کار ایجاد شود، با گذر فصل‌ها زاویۀ خورشید نسبت به قبل تغییر می‌کند و دیگر نمی‌توان عکس‌های بهم پیوسته‌ای در فیلم داشت. به همین دلیل زاراملا مجبور شد بارها لوکیشن فیلم را تغییر دهد تا بتواند فیلم شسته رفته‌تر و بهتری بسازد.

موسیقی فیلم لومیناریس

موسیقی این فیلم آهنگی قدیمی و آشنا برای مردم آرژانتین است. این موسیقی یک تانگو است که از قدیم محبوب همه بوده و حتی پدربزرگ و مادربزرگ زاراملا هم آن را دوست داشته‌اند و در اعیاد و مناسبت‌ها آن را پخش می‌کرده‌اند. او همیشه از کودکی دوست داشته عاشقانه‌ای برای این موسیقی بسازد و آن را به صورت یک اثر هنری کامل درآورد.

استاپ موشن Bit Bang

زاراملا یک استاپ موشن خمیری (Clay Stopmotion) به مدت ۳۵ ثانیه برای اوضاع و شرایط جهان پس از شیوع ویروس کرونا ساخته است که هرچند کوتاه است، ولی ایده‌های ترانسفورمری آن بسیار تاثیرگذار و خلاقانه است.

در آغاز فیلم، یک اسپری پس از پاشیدن مواد ضدعفونی کننده تبدیل به دستگاه آپارات بخش فیلم می‌شود و ذرات ریز آب هم تبدیل به نوری می‌شوند که در فضای تاریک سینماهای قدیمی از دستگاه آپارات بر پردۀ سینما می‌افتاد. زاراملا با این اثر به دنیای قدیمی سینما ادای دین کرده است.

او در این فیلم افراد جهان و تمامی موجودات کهکشان را نشان می‌دهد که به خاطر داشتن ماسک، نمی‌توانند از خوردن پاپ کورن لذت ببرند و مشکل دارند. این اثر طنزی قوی، ساختی بسیار زیبا و موسیقی جالبی دارد. کاراکترهای این استاپ موشن خمیری بسیار زیبا و هنرمندانه ساخته شده‌اند. طوری که نمی‌توان آن‌ها را پاپت نامید بلکه آن‌ها مجسمه‌های زیبا و شکیلی هستند که با خمیری روشن و براق و با ظرافت و دقت بینظیری ساخته شده‌اند.

زاراملا عبارت بیگ بنگ را تغییر داده و به شکل بیت بنگ درآورده است. کلمۀ بیت (Bit) در اینجا ایهام شاعرانه‌ای دارد. این کلمه هم به معنی ذرات ریز، و هم به معنی ضربه زدن است و اشاره به اندازۀ ریز ویروس کرونا دارد که با همه کوچکی توانسته دنیا را چنان دچار مشکل کند که انگار یک انفجار بزرگ (Big Bang) در جهان رخ داده است.

انیمیشن کوچکترین مرد دنیا

فیلم کوتاه کوچک‌ترین (ریزترین- کوچولوترین- ریزه میزه ترین- کوتوله ترین- …) مرد جهان (The Tiniest Man In The World) در بین بهترین انیمیشن‌های آمریکای لاتین و بلکه دنیا قرار دارد. در این انیمیشن مرز بین پیکسلیشن و لایو اکشن در هم آمیخته و کاراکتری کارتونی در فضای واقعی و در برخورد با انسان‌های واقعی قرار گرفته شده است. زاراملا در این فیلم کوتاه توانسته با توجه ویژه به خصوصیات طبیعی انسان، کاراکتر را در موقعیت طنز قرار دهد و دنیای زیبا و خنده‌داری بسازد که با کارتون‌های امروزی که اکثرا جنگی و خشونت‌آمیز هستند متفاوت است. زاراملا عقیده دارد که اگر همه خانه‌هایشان را سبز رنگ کردند تو خانه‌ات را قرمز رنگ کن. هر چند ممکن است در ابتدا ایده‌ات احمقانه به نظر برسد ولی اگر ثابت قدم باشی بعد از مدتی می‌توانی دیگران را با ایده‌های درخشانت همراه کنی.

این کارتون در سال ۲۰۱۶ در کشور فرانسه تولید شده و یک سریال ۵۳ اپیزودی تلویزیونی است. قهرمان داستان مردی‌ست با کلاهی همیشگی که ۱۵ سانتی‌متر قد دارد و کل جهان برایش بزرگ است. ولی او اصرار دارد که با همین سایز، کارهای شخصی‌اش را در جهانی که برای او ساخته نشده و بیرحمانه وجود او را نادیده گرفته انجام دهد.

او می‌خواهد با چاپ‌استیک غذا بخورد ولی نمی‌تواند، در مترو نادیده گرفته می‌شود و دیگران رویش می‌نشینند، آدامس‌های کف خیابان به دست و پایش می‌چسبند و نمی‌تواند خود را رها کند، به خاطر علاقه به فوتبال مجبور است داور فوتبال دستی شود… خلاصه هرکاری می‌کند به خاطر سایز کوچکش مشکل دارد.

 

کوتاهی فیلم vs کوتاهی قد کاراکتر

پردازش ایدۀ این فیلم دو هفته بیشتر طول نکشید و بلافاصله اپیزود اول آن ساخته شد. برای ساخت این فیلم کوتاه به سرمایۀ اولیه‌ای نیاز بود که با حضور چند موسسه از جمله CNC و کمک‌های دولت آرژانتین اعتبار آن تامین شد. پیدا کردن اسپانسر برای این فیلم کمی دشوار بود زیرا طول نمایش فیلم بسیار کوتاه است ولی زاراملا حاضر نشد تحمیل شدن سلیقۀ دیگران بر خود را بپذیرد، حتی به خاطر یک مشت دلار!

درست است که طول این اپیزودها خیلی کوتاه است ولی فیلم سرعت بالایی ندارد و آرام و متین است. این به خاطر موسیقی خوب و متناسب با سرعت سریال و همچنین استفاده از ترکیبات ساده در فیلم است که آن را در میان آثار خشن و سریع جهان تبدیل به اثری آرام و خوشایند کرده است.

اسپانسرها به زاراملا پیشنهاد کردند که طول هر اپیزود کمی بیش از یک دقیقه باشد، ولی او نپذیرفت. زیرا قلب این نمایش را در سادگی کاراکتر آن می‌دانست. اگر فیلم بخواهد طولانی‌تر باشد ناچار باید بر روی ابعاد شخصیتی کاراکتر بیشتر کار شود و زاراملا این را نمی‌خواست. او همان‌گونه که قبلا اشاره شد همه چیز را در عین سادگی می‌پسندد و راضی به افزودن پیچیدگی به فیلم‌هایش نیست.

بین ظاهر تر و تمیز کاراکتر و فضای کثیف اطرافش تضادی به وجود آمده که در ابتدا عمدی نبوده ولی وقتی در فیلم به تصویر کشیده شده زاراملا آن را پسندیده و عمدا آن را به همین شکل در تصویر گنجانده است. زیرا این تضاد به درخشش کاراکتر کمک می‌کند و حتی این تصور را در تماشاچی به وجود می‌آورد که او کمی وسواس تمیزی دارد و از کثیفی محیط اطرافش دلگیر است.

 

واتساپ خیلی هم به درد نخور نیست

زاراملا تولید این انیمیشن را در فرانسه آغاز کرد و وقتی که همکاران فرانسوی برای ساخت ۲۰ قسمت اول آماده شدند زاراملا به اجبار به آرژانتین بازگشت. ولی او کارگردان اصلی فیلم بود و می‌بایست تیم را رهبری کند. به این ترتیب تنها راهی که برای برقراری ارتباط بین دو قاره می‌ماند این بود که جلسات هم‌اندیشی روزانه از طریق اسکایپ انجام شود و شات‌ها (عکس‌ها) با واتساپ برای کارگردان فرستاده شود!

یکی دیگر از محاسن سادگی و ایجاز در فیلم‌های زاراملا همین است که می‌تواند بدون مشکل از فاصلۀ بسیار دوری تیم را کنترل و رهبری کند، زیرا در اجرای صحنه‌های فیلم پیچیدگی خاصی وجود ندارد که نیاز به حضور فیزیکی کارگردان در سر صحنه باشد.

فیلم ۹ دقیقه‌ای دستکش (El Guante)

باز هم یک پیکلیشن و باز هم با بازیگری گوستاو کورنیلون بازیگر لومیناریس. یک فیلم سیاسی درخشان و بی‌نظیر ساخت سال ۲۰۰۲ که زاراملای جوان و جویای نام در اوایل شروع کار حرفه‌ای‌اش آن را ساخته است.

 

داستان دستکش

مردی در خانۀ خود نشسته و مشغول خواندن روزنامه و کشیدن پیپ است که زنگ در خانه‌اش به صدا درمی‌آید و بستۀ پستی‌ای با فرستندۀ ناشناس به دستش می‌رسد. داخل بسته یک لنگه دستکش وجود دارد. مرد بدون آگاهی از عواقب، آن دستکش را به دست می‌کند. ناگهان دستکش خودبه‌خود با نیروی مرموزی به راه میفتد و مرد را کشان‌کشان به دنبال خود روی زمین می‌کشد و به جایی می‌برد که آلبومی از تمامی خونخواران جهان را به او نشان می‌دهد و به مرد امر می‌کند که نفر بعدی این آلبوم باشد.

نکته در این‌جاست که تمامی خونخواران حاضر در آلبوم، استالین، مائو و هیتلر همان یک لنگه دستکش را به یکی از دستان خود دارند. حتی ناپلئون که مرد به دیدۀ شک به او نگاه می‌کند. اما ناپلئون هم دستکش دارد. چون دستش را از پشت خود بیرون می‌آورد و به کمک استاپ موشن دستکشش را جهت تایید به مرد نشان می‌دهد.

مرد جوان این مسولیت را نمی‌پذیرد و راضی نمی‌شود که جزو تیم دیکتاتورها باشد. ولی دستکش او را به وضع رقت باری شکنجه می‌کند. او زیر شکنجه‌ها تاب می‌آورد و حتی راضی می‌شود برای این که در جنایات خونخواران جهان شریک نشود با قطع کردن دست خود، از شر آن دستکش که نمایندۀ سیستم سیاسی فاسد جهان است خلاص شود. در انتهای فیلم مرد جوان باز هم بر روی همان مبل در حال خواندن روزنامه است ولی دیگر از هر صدای زنگی می‌ترسد و آرامش از زندگیش رخت بر می‌بندد.

 

ایدۀ مرکزی

خونخواران جهان توسط یک سیستم انتخاب می‌شوند و انتخابی جز این ندارند اما خودشان هم به سیستم کمک می‌کنند تا جنایات بشری اتفاق بیفتد. این در حالی است که می‌توانند کمی شجاعت داشته باشند و از منافع شخصی خود بگذرند تا سهم‌شان را در فاجعه‌های بشری به صفر برسانند. این فیلم باید روزی چند نوبت برای همه رهبران و روسای جمهور پخش شود تا درس آزادگی بیاموزند و از کارهای زشت خود خجالت بکشند.

سیاست طوری افراد را آلوده می‌کند که بیرون آمدن از آن منجلاب تاوان سنگینی می‌طلبد و ممکن است به قیمت جان افراد تمام شود. همانطور که بارها برای افرادی که به لحاظ روحی توان کنار آمدن با آداب دنیای سیاست را ندارند این اتفاق افتاده است.

گوستاو کورنیلون بازیگر این استاپ موشن، در نویسندگی فیلمنامه و ساخت موسیقی این فیلم هم با زاراملا همکاری کرده‌است. انیمیشن  دستکش این ظرفیت را دارد که در مقاله‌ای جداگانه و مفصل به آن پرداخته شود. ولی ما توضیحات آن را در همین‌جا تمام می‌کنیم.

تاثیر زاراملا از غول‌های فیلمسازی جهان

به عقیدۀ زاراملا اکنون که تکنولوژی به کمک فیلمسازی آمده و وسایل و ابزار حرفه‌ای کار فیلمساز را راحت‌تر از قبل کرده، باید فیلم‌ها با کیفیت هنری بهتری به بازار عرضه شوند، ولی او می‌بیند که این مورد لزوما اتفاق نیفتاده است. وسایل و ابزار آنالوگ، امکانات محدودی داشتند و هنرمند مجبور بود برای جبران این محدودیت‌ها در زمان ساخت، بهترین و درخشان‌ترین نمایش خود را به سر صحنه بیاورد.

زاراملا هم در دانشگاه با وجود این‌که ابزارهای دیجیتال به بازار آمده بودند، تمامی درس‌های خود را با وسایل آنالوگ گذرانده بود. همکلاسی‌های او اعتراض می‌کردند که چرا نباید بروزتر بود و ابزار دیجیتال را دانشگاه وارد کرد. ولی زاراملا این درس‌ها را دوست داشت و برایش خوشایند بود که بداند سینما از کجا آغاز شده و به کجا خواهد رفت. هنرمندی که با دنیای آنالوگ آشنا باشد و با حلقۀ فیلم واقعی کار کرده باشد، قدر دنیای بی‌دردسر دیجیتال را می‌داند و تلاش می‌کند که از آن به بهترین نحو استفاده کند. زیرا حالا هنرمند با در دست داشتن دوربین دیجیتال، امکان عکسبرداری نامحدودی دارد و می‌تواند از بین آن‌ها بالاخره یکی را انتخاب کند.

یکی از فیلم‌هایی که بیش از همه او را در کودکی تحت تاثیر قرار داده فیلم ۲۰۰۱: اودیسه فضایی (A Space Odyssey:2001) ساخته استنلی کوبریک (Stanley Kubrick) است. این فیلم در سال ۱۹۶۸ با ابزارهای آنالوگ و بسیار قدیمی ساخته شده است. زاراملا این فیلم را در ۸ سالگی همراه با والدینش در سالن سینما تماشا کرده و به قدری مسحور این فیلم شده بود که سراپا چشم به آن خیره مانده بود زیرا این فیلم در زمان خود بسیار با آن‌چه معمول بود متفاوت ساخته شده و نهایت هنر نابغه‌ای چون استنلی کوبریک در آن عرضه شده است.

او این فیلم را دوباره در ۱۵ سالگی در تلویزیون دیده بود و باز هم مانند روز اول همان شیفتگی را با تمام وجود تجربه کرده بود. مهمترین ویژگی این فیلم نه در لایۀ ظاهری آن بلکه در پس آن‌چه در صحنه ظاهر می‌شود قرار دارد و زاراملا هم مانند استنلی کوبریک بر این عقیده است که باید هنرمندان به لایه‌های زیرین داستان بیشتر اهمیت دهند و توجه کنند که در باطن چه خوراکی به بیننده می‌دهند و از او چه انتظاری دارند.

 

زاراملا همچنین به آثار نورمن مک لارن (Norman McLaren) علاقۀ زیادی دارد و طرفدار اوست. نورمن مک لارن فیلمسازی است که در سال ۱۹۵۲ برای پیکسیلیشن کوتاه همسایه‌ها (Neighbors) برندۀ جایزۀ اسکار شده است.

 

از دیگر هنرمندانی که زاراملا به آثار آن‌ها علاقمند است می‌توان به ایگور کووالیوف (Igor Kovalyov)، جانسن وان میر (Jansen van meyer) و هنرمندان دیگری اشاره کرد. زاراملا با دیدن آثار آن‌ها سطح سلیقه و سواد رسانه‌ای خود را بالا برده و توانسته به این درجه از مهارت برسد. زیرا یکی از مراحل هنرمند شدن مطالعۀ آثار گذشته است و هر چه در این زمینه دست هنرمند پرتر باشد در کار خود موفق‌تر خواهد بود.

Norman McLaren
Norman McLaren

سفر

یکی از مزایای شرکت در جشنواره‌های مختلف، سفر است. زاراملا در جشنواره‌های زیادی شرکت کرده و خاطرات فراوانی از سفرهایش دارد. یکی از این سفرها سفر به تهران است که خوشبختانه برای او خاطرات خوبی باقی گذاشته است. او و هیأت ژوری از کیفیت بالای انیمیشن‌های ایرانی متعجب شده و از آن با شیفتگی یاد می‌کنند.

البته او در سفر خود به تهران موفق نشد به شهرهای دیگر ایران سفر کند. ولی احتمال حضور زاراملا در ایران پس از بهبود شرایط کرونایی جهان که دوباره جشنواره‌های فیلم و انیمیشن کار خود را از سر بگیرند، بسیار بالا خواهد بود. زیرا در دوران قرنطینه، هنرمندان بیکار نمانده‌اند و کارهای فاخر بیشماری در استودیوهای خصوصی ساخته شده است.

zaramella
زاراملا در ایران در حال کشیدن قلیان. او در مصاحبه‌ای اشاره کرد که نوشیدن الکل و استعمال دخانیات در ایران ممنوع است.

عشق به مارادونا

دو تراژدی مهم در تاریخ آرژانتین وجود دارد که هر دوی آن‌ها با مارادونا مرتبط هستند. یکی بیرون کشیده‌شدن مارادونا از جام جهانی ۱۹۹۴ آمریکا و دیگری فوت مارادونا. زاراملا با این که اصلا اهل فوتبال نیست ولی در هنگام مرگ مارادونا چندین روز گریه کرده است.

او به قدری از این حادثه تحت تاثیر قرار گرفت که در صفحۀ اینستاگرام خود قادر به نشان دادن واکنشی نبود. بالاخره پس از این که توانست قوای روحی خود را به دست آورد در صفحۀ اینستاگرامش عکسی از مجسمۀ خمیری مارادونا گذاشت و در کپشن نوشت: از مرگ گریزی نیست. اما او همیشه در یادها خواهد ماند. خداحافظ.

یک بار دیگر نیز در تعطیلات کریسمس تایم‌لپسی از نقاشی دیجیتالی ساده و در عین حال هنرمندانه‌ای از مارادونا در صفحۀ خود بارگذاری کرد و در کپشن نوشت: این هم کاری به مناسبت عید.

حرف آخر

هربار از خوان بپرسند چه خبر؟ می‌گوید سخت مشغول کارم. رمز موفقیت او همین ست و ما هم همیشه در انتهای مقاله‌ها به آن اشاره می‌کنیم. حتی یک ساعت کار کردن به هنرمند تجربه‌ای می‌دهد که ساعت‌ها نشستن و فکر کردن نمی‌تواند آن تجربه را بیافریند. گاهی هنرمندان دچار اوردوز فکری می‌شوند و از بس زیاد فکر می‌کنند به مرحلۀ عمل نمی‌رسند و فرصت تمام می‌شود.

گاهی هنرمندان از ترس هدر رفتن سرمایه دست به کاری نمی‌زنند تا بالاخره آن ایدۀ نهایی و ازلی بال‌بال‌زنان راه خود را به سوی ذهن آن‌ها پیدا کند. ولی باید بگوییم متاسفانه این‌طور نیست و با زل زدن به دیوار همۀ ایده‌ها فرار می‌کنند.

شبکه‌ی ایستانما

در بزرگترین شبکه اجتماعی استاپ موشن ایران عضو شوید... عضویت در پیج اینستاگرام

مطالب پیشنهادی:

قوانین ارسال دیدگاه در ایستانما

  • چنانچه دیدگاهی توهین آمیز باشد و متوجه اشخاص مدیر، نویسندگان و سایر کاربران باشد و در چهارچوب قوانین جمهوری اسلامی ایران نگنجد، در شبکه ایستانما تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاه شما جنبه ی تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد. در صورت تمایل به درج تبلیغات از طریق گزینه ارتباط با ما اقدام نمایید.
  • چنانچه در دیدگاه خود از شماره تماس، ایمیل و آیدی تلگرام استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاهی بی ارتباط با موضوع آموزش مطرح شود تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لینک کوتاه:
0