لوگوی ایستانما

همه چیزدرباره Guldies انیماتور استاپ موشن میلیونی یوتیوب

دسته بندی :پایگاه دانش, زیر ذره بین ۲۴ فروردین ۱۴۰۰ شبکه‌ی ایستانما 1129

بیایید با هم به دنیایی برویم که قوانین فیزیک می‌شکنند و به نحو خنده‌داری فرو می‌ریزند. البته نترسید این دنیا خطرناک نیست و شما هم در این دنیا تنها نیستید بلکه حدود دو میلیون نفر عضو این دنیای جالب و عجیب هستند و با اشتیاق آن را دنبال می‌کنند. این‌جا کپه خمیری پفی که صدای نرمی دارد، ناگهان به تکه فلزی تبدیل می‌شود و با سنگینی روی زمین میفتد و صدای برخورد فلز با آسفالت خیابان می‌دهد. مکعب‌های فلزی خود به خود مانند ویروس تکثیر می‌شوند، و صورتک‌های دندان‌کوسه‌ای آرواره‌هایشان را به اندازۀ دو برابر قد خود باز می‌کنند.

 

 

صفحۀ یوتیوب Guldies که این دنیا را پیش روی ما قرار می‌دهد حدود دو میلیون سابسکرایبر دارد و در سال گذشته حدود ۱۲۲ میلیون بازدید از ویدیوهای آن انجام شده است. صفحۀ اینستاگرام او نیز بیش از ۵۰۰ هزار فالوور دارد و هر ویدئویی که در صفحۀ خود می‌گذارد هزاران لایک از فالوورها و غیر فالوورها دریافت می‌کند.

در این مقالۀ شبکۀ ایستانما سعی داریم تا مروری بر روند کاری این هنرمند محبوب بیندازیم.

انیمیشن استاپ موشن فوق العاده زیبای GOING FISHING به همراه پشت صحنه

قوانین دنیای Guldies

در دنیای عادی همۀ پدیده‌ها بر اساس قوانین سه گانۀ فیزیک نیوتونی رفتار می‌کنند. برای همین این قوانین کم‌کم برای کسانی که به این پدیده‌ها عادت کرده‌اند خسته‌کننده و تکراری می‌شود. در این میان هنرمند مانند کودکی است که عادت نمی‌کند. او همیشه در حال تعجب کردن است. نمی‌تواند قبول کند که همه چیز مثل دیروز و پارسال و قرن قبل رفتار کند.

به همین دلیل در ذهن خود دنیایی تعریف می‌کند و حاکم مطلق آن می‌شود. قوانین خود را در آن پیاده می‌کند و همان قوانین را هم ممکن است بشکند. ذهن هنرمند مانند بدن آکروبات بازی است که هرگاه دلش بخواهد با انعطاف خود بیننده را شگفت‌زده می‌کند. کار هنرمند غافلگیر کردن تماشاچی است. برای همین است که باب اسفنجی (SpongeBob SquarePants) ، پاندای کونگ‌فو‌کار (Kung Fu Panda)، کابوس شب پیش از کریسمس (The Nightmare Before Christmas) و کارهایی از این دست این همه محبوب هستند. تماشاچی دوست دارد غافلگیر شود و رودست بخورد. اگر نویسنده داستانی عادی بنویسد و دستش برای تماشاچی رو شود، اثر هنری‌اش فاقد جذابیت هنری می‌شود و در گیشه هم شکست می‌خورد.

اما در دنیای Guldies خبری از عادت و تکرار نیست. این دنیا پر است از شگفتی. ذهن دیوانۀ او، به همراه امکاناتی که تکنیک استاپ موشن در اختیار دوستداران آن قرار می‌دهد، با استفاده از کمی خمیر و خلاقیت، دنیایی آفریده که فقط باید ساعت‌ها نشست و تماشا کرد و لذت برد. در این دنیا صداهای اشیا با کیفیت و بافت آن‌ها ترکیب می‌شوند، بطوری‌که یکی بدون دیگری بی معناست.

صورتک‌های غریب که از دیدن آن‌ها هم چندشمان می‌شود، رفتاری عجیب نشان می‌دهند و چنان ما را غرق در حیرت می‌کنند که یادمان می‌رود از آن‌ها بدمان می‌آمده. در کنار همۀ  این‌ها، ویدیوهای Guldies شبیه کلاس درس فیزیک در دنیایی متفاوت هستند و ما نشسته‌ایم و داریم رفتار پدیده‌ها را در شرایط مختلف تماشا می‌کنیم و یاد می‌گیریم که اگر فلز روی زمین بیفتد صدای خمیر می‌دهد.

بیوگرافی Guldies با نام اصلی Alexander Unger

الکساندر آنگر (Alexander Unger) متولد ۱۹۹۲ و اهل سوئد، هنرمندی است که صفحۀ اینستاگرام و یوتیوب Guldies را می‌گرداند. او مجسمه ساز است و از سال ۲۰۰۹ فعالیت خودرا در یوتیوب آغاز کرده است. او در ۲۲ ژوئن ۲۰۰۹ با ویدئویی از نحوۀ ساخت مجسمۀ یک اژدها با خمیر کار حرفه‌ای خود را شروع کرد و ۲۰ روز بعد در تاریخ ۱۳ ژوییه ۲۰۰۹ اولین استاپ موشن او در یوتیوب بارگذاری شد.

در این ویدئو نحوۀ ساخت یک صورتک خمیری بچگانه نشان داده شده است. از تغییر زاویۀ دوربین می‌توان حدس زد که او حتی سه پایۀ دوربین نداشته و با کمترین امکانات و با تکیه بر خلاقیت و هنر خود آن را ساخته است. این ویدئو حدود هفت میلیون بازدید و بیش از ۲۷۵ هزار لایک دارد.

تا کنون بیش از ده‌ها ویدئو با محوریت استاپ موشن‌های خمیری (Clay Animation) ، افکت‌های صوتی و زندگی در طبیعت در صفحۀ الکساندر آنگر بارگذاری شده است.

اولین انیمیشن استاپ موشن ساخته شده توسط guldies در سال ۲۰۰۹

تفاوت کار Guldies با سایر انیماتورها

اگر به تفاوت بین شعر و داستان آگاه باشید می‌توانید فرق بین کار Guldies و سایر انیماتورها را هم متوجه شوید. برای آن‌که بتوانیم تفاوت کار او را با سایر هنرمندان این عرصه درک کنیم ناچاریم ابتدا مرور کوتاهی بر آثار سایر هنرمندانی داشته باشیم که پیش از این در شبکه ایستانما به آن‌ها پرداخته بودیم.

در کارهای سایر انیماتورها مانند تیم برتون (Tim Burton) و وس اندرسون (Wes Anderson)، و حتی آدام پسپین (PES) و ویکتور هیگلین (Patagraph)، اشیا و آبجکت‌های موجود در انیمیشن، محملی هستند برای انتقال داستان. تیم برتون و وس اندرسون ایده‌های خود را سوار بر داستان می‌کنند و فیلمی طولانی می‌سازند که باید در سینما به تماشای آن نشست.

آدام پسپین هم ذهنی داستان‌گو دارد و ایده‌های خود را که زیست محیطی و یا بشردوستانه هستند و در راستای تبلیغات برای بنگاه‌های اقتصادی ساخته می‌شوند در ویدئوهای خود پیاده می‌کند. پاتاگراف نیز انیماتوری‌ست که با آبجکت‌ها سروکار دارد و از آن‌ها بازی می‌گیرد و کم و بیش داستانی هر چند کوتاه در ذهن خود دارد. آبجکت‌های پاتاگراف برای ما آشنا هستند. تدی خرسه، مادربزرگ دوچرخه سوار، فضانورد، تام کروز و حتی دو پای کفش پوشیده که به بدنی وصل نیستند، برای ما غریبه نیستند و ما آنها را می‌شناسیم.

ولی اشیایی که در ویدئوهای الکساندر انگر ( یا همان Guldies ) انیمیت می‌شوند موجودات غریبی هستند که ما در ذهن خود هیچ سابقۀ آشنایی با آن‌ها نداریم. آن ها اغلب اجسامی هندسی هستند و حرکت‌هایی که انجام می‌دهند مطابق با سرشتشان نیست. گاهی نیز موضوع استاپ موشن‌های Guldies تندیس‌هایی خام و بدون رنگ هستند که هنوز شخصیت پردازی روی آن‌ها انجام نشده است. حرکاتی غریب از این سوژه‌ها سر می‌زند و صداهایی تولید می‌کنند که همه برای ما ناآشنا هستند و موجب خنده و گاهی چندش ما می‌شوند.

استاپ موشن خمیری (Clay animation) فوق حرفه ای UTOPIA اثر guldies

در آثار Guldies خبری از احساس و عاطفه نیست و مفاهیم ذهنی مانند عشق و هیجان و افسردگی جایگاهی در ویدئوهای او ندارد. زیرا شناخت عاطفه و احساس را باید از روی توصیف نشانه‌های آن آغاز کنیم. در فیلم‌های داستانی، می‌توان با گرفتن تصویر کلوزآپ از صورت بازیگر و تلفیق آن با موسیقی، تغییر رنگ و چهره و سایر ترفندها، یا تصویری لانگ شات از فضایی ابری همراه با طرز راه رفتن بازیگر و تغییر سرعت حرکت او، نشان داد که کاراکتر داستان در حال حاضر چه احساسی را تجربه می‌کند.

مفاهیم ذهنی به خودی خود کمیتی ندارند و به دنیای انتزاعی تعلق دارند. برای عینیت بخشیدن به آن‌ها باید نشانه‌هایی را در تصویر قرار داد تا تماشاچی منظور نویسنده را درک کند. ولی در ویدئوهای Guldies آبجکت‌ها انتزاعی هستند و در بستری کاملا منزوی رفتار می‌کنند و داستانی که سعی در تعریف آن دارند داستان خود اشیا است نه رابطۀ آن‌ها با دنیای انسان‌ها.

 می‌توان گفت که موضوع انیمیشن‌های Guldies حرکت است. حرکت به مفهوم کلی و دربرگیرندۀ همۀ چیزهایی که به آن مربوط می‌شود.

در نهایت نوع حرکت اشیا در آثار الکساندر می‌تواند معرف عنصر شادی باشد. زیرا نحوۀ پریدن اجسام از روی یکدیگر و صدایی که از آن ها به گوش می‌رسد همین احساس را در بیننده به وجود می آورد و موجب خندۀ او می‌شود.

می‌دانیم که یک هنرمند هیچ گاه دلش نمی‌خواهد آثارش را در مکاتب هنری جای دهد. او دوست دارد تماشاچیانش آثار او را به عنوان اثری منحصر به فرد و مستقل ببینند و او را دنباله روی هیچ هنرمندی قلمداد نکنند. ولی با این حال در آثار Guldies کیفیتی هست که ما را به یاد هنرمندان سبک کوبیسم (Cubism) می‌اندازد. زیرا در آثار هنرمندان سبک کوبیسم نیز اولا قوانین فیزیک به چالش کشیده می‌شوند و ثانیا هنرمندان تشویق می‌شوند تا دید خود را نسبت به هنر تغییر دهند و آن را به عنوان تمامیتی غیر وابسته و حتی مخالف با تجارب فیزیکی دنیای بیرون ببینند که دارای هویت و منطق درونی مستقلی است.

وجود اشکال دندانه دار، مسطح، مکعبی و همچنین توهم فضایی مخالف با آن‌چه بیننده می‌بیند، از ویژگی‌های این سبک هنری است که با آثار پل سزان (Paul Cézanne) پیکاسو (Pablo Picasso) و ژرژ براک (Georges Braque) به اوج رسیدند. در این آثار، کرۀ نهفته در سیب، مخروط نهفته در گلابی، استوانۀ نهفته در کندۀ درخت و بی‌نهایت شکل هندسی پنهان در کوه و کمر از درون اشکال استخراج می‌شود. همچنین رنگ‌ها ساده و خالص و بدون سایه و روشن به کار می‌روند و هنرمند نیازی نمی‌بیند که توهم سه بعدی در کار خود ایجاد کند.

هنرمند این مکتب دیدی تراشنده و پیراینده دارد. طبیعت را می‌تراشد و از زوائد پاک می‌کند. سابجکت‌های او فاقد جزییاتی است که سیب یا پیاز را به شکل کنونی که برای بیننده آشناست در می‌آورد. او می‌خواهد با تراشیدن کیفیت‌های عارضی و تصادفی اشیا و عریان کردن آنها به نمونۀ ازلی اشیا دست پیدا کند.

ویدئوهای آنگر نیز تقریبا چنین کیفیتی دارند. البته این هنرمند هم اکنون خیلی جوان است و نمی‌تواند آگاهانه به چنین سبکی رسیده باشد. احتمالا او از وجود چنین مکتب هنری‌ای بی خبر است و کاملا ناآگاهانه دست به خلق آثار خود می‌زند. ولی ذهن او به طور غریزی و بنا به شرایط کاری‌اش به سمت خلق آثار در چنین فضایی کشیده شده و ما را ناخودآگاه به یاد آثار کوبیسم می‌اندازد.

 

از دیگر هنرمندان پیرو سبک کوبیسم در ادبیات می‌توان به ارنست همینگوی (Ernest Miller Hemingway) نویسندۀ رمان پیرمرد و دریا (The Old Man and The Sea) و برندۀ جایزه نوبل ادبی اشاره کرد که با الهام از پل سزان سعی می‌کرد در نوشته‌های خود غایب باشد و تنها آن‌چه را که می‌بیند توصیف کند و با حذف حشو و زوائد به هستۀ مرکزی پدیده‌ها و اتفاقات برسد. اکثر خوانندگان و منتقدان، آثار او را خشن و به دور از لطافت می‌دانند و او خود نیز بر همین عقیده پایمردی می‌کند و اصراری بر کشیده شدن به سمت رمانتیسیزم و خلق آثاری چون بینوایان (اثر ویکتور هوگو) و دیگر هنرمندان این سبک ندارد.

پشت صحنه جالب ساخت انیمیشن استاپ موشن TROLLI اثر guldies

حذف عنصر زمان در کارهای Guldies

یکی دیگر از ویژگی‌های ویدئوهای آنگر این است که این ویدئوها از زمان و مکان مستقل اند. ما هنگامی که این ویدئوها را تماشا می‌کنیم با خود دائم می‌پرسیم: چه زمانی این اتفاق افتاده؟ کجا بوده؟ چرا این آدم این تصمیم را گرفته؟ بعدش چه شده و چه بر سر او آمده است؟

در میان انواع آثاری که در دنیا تولید می‌شوند، برخی در بستری تاریخی و در دل زمان و مکان قرار دارند. مانند رمان تام سایر (Tom Sawyer) اثر مارک تواین (Mark Twain). این کتاب آنقدر توصیفات دقیق و موشکافانه‌ای از مکان و محل اتفاقات داستان دارد که طرفداران این کتاب حدس زدند که باید این اتفاقات در مکانی واقعی افتاده باشد. آن‌‌ها با کمی جستجو به مکانی که در رمان توصیف شده بود رفتند و غاری که وصف آن در کتاب بود را پیدا کردند. این کار حتی باعث ایجاد امکانات توریستی برای آن دهکده شد. هم اکنون مردم از سراسر دنیا برای دیدن غاری که جو هندیه در آن گیر افتاده بود به آن مکان می‌روند و تمامی چیزهایی که در کتاب خوانده بودند را بار دیگر از نزدیک مشاهده و تجربه می‌کنند.

گاهی اوقات نیز داستان‌ها در متن تاریخ نقل می‌شوند. مانند کتاب بر باد رفته (Gone with the Wind) اثر مارگارت میچل (Margaret Mitchell) که در بطن جنگ های داخلی آمریکا اتفاق افتاده بوده است. خواننده با خواندن توصیفات دقیقی که از صحنه های جنگ در کتاب آمده است با داستان و کاراکترهای آن ارتباط نزدیکتری برقرار کرده و همذات پنداری بهتری دریافت می‌کند. زیرا می‌داند که جنگ‌های داخلی آمریکا افسانه نیستند و واقعا اتفاق افتاده‌اند و این موضوع به باورپذیری اتفاقات داستان کمک می‌کند.

از طرفی مخاطب اگر با نقش اصلی داستان ارتباط ذهنی نزدیکی برقرار کند، دوست دارد که قهرمانش را زنده بداند. مصداق این مدعا را می‌توان در سوالاتی دید که خوانندگان عامی شاهنامه از استادان فن میپرسند: آیا رستم واقعا وجود داشته است؟ در واقع در این سوال این خواهش و آرزو نهفته است که: ای کاش رستم واقعا وجود داشته باشد. زیرا قهرمانان هرگز نمی‌میرند.

دلایل موفقیت آثار Guldies

 ۱- چیره دستی:

Guldies مجسمه سازی است که حرکت را وارد عرصۀ کار و تخصص خود کرده است. او از این کشف بسیار خوشحال است و تلاش دارد آبجکت‌هایی را که با آن‌ها سروکار دارد متحرک سازی کند. بنابراین آبجکت‌های او بیشتر حجم‌های هندسی هستند که در سبک کوبیسم و نقاشی‌های هنرمندان بزرگ دنیا بسیار با آن‌ها مواجه شده‌ایم.

در مورد صورتک‌هایی که در آثار Guldies می‌بینیم نیز همین چیره دستی به وضوح دیده می‌شود. این صورتک‌ها چهره‌هایی بی مو و ابرو، بدون سن و سال، و فاقد شخصیت پردازی هستند. در ساخت آن‌ها اصول آناتومی اندام و فیگور تا نهایت درجه رعایت شده و بسیار عالی تراشیده شده‌اند. طوری که بیننده فکر می‌کند حیف که این همه هنر و مهارت در اجرایی با خمیر پیاده شده است. چون خمیر می‌تواند بعدا مچاله و خراب شود و ماندگاری ندارد.

در عین حال اکثر چهره‌هایی که در کارهای الکساندر آنگر می‌بینیم حالتی مریض گونه و کش آمده و دفرمه دارند و پوست صورت آن‌ها پر از چین و چروک و برآمدگی‌های عجیب است. همان‌طور که می‌دانیم ساختن صورتک‌های کارتونی و بچگانه کار سختی نیست. کپه‌ای خمیر و صورتی گرد با چشمانی درشت و بدون پلک که همیشه خندان هستند با دهانی که فقط لبخند می‌زند و اگر هم تعجب کند تبدیل به نقطۀ کوچکی می‌شود.

ولی ساخت چهره‌هایی که در کارهای Guldies می‌بینیم احتیاج به مهارت و توانمندی خاصی دارد و کار هر کسی نیست. قبلا هم اشاره کرده بودیم که Guldies مجسمه ساز است و انیمیشن سازی کاری‌ست که در کنار کار حرفه‌ای مجسمه سازی انجام می‌دهد. می‌دانیم که هرچه چهره پیرتر باشد چین چروک آن بیشتر است و ایجاد آن احتیاج به مهارت بیشتری دارد. او با نمایش این گونه چهره‌ها در واقع مهارت خود را به نمایش می‌گذارد.

۲- طراحی صدا:

دیدن آثار Guldies بدون صدا لذتی ندارد. او در کارهایش صدا را به صورت یکی از بازیگران اصلی به کار گرفته است و افکت‌های صوتی او هستند که به خمیرها زندگی و تجسم می‌بخشند. صداها معرف رفتار آبجکت ها هستند. بیننده با شنیدن صداها می‌تواند به ماهیت اصلی اجسام موجود در این ویدئوها پی ببرد. هر چند چیزی که در جلوی چشمان تماشاچی می‌رقصد به نظر اصلا همان ماهیتی را نداشته باشد که بیننده می‌بیند. قبلا هم در همین مقاله اشاره کرده بودیم که وقتی خمیری روی زمین میفتد ما انتظار داریم صدای نرم و پفی‌ای بدهد ولی او ما را غافلگیر می‌کند و صدای فلز را روی ویدئو می‌گذارد و ما را می‌خنداند.

به طور کلی هم ویدئوهای Guldies گوش‌های ما را به صداهای اطرافمان تیزتر می‌کند و ما را وادار می‌کند که از این به بعد نسبت به صداهای اطرافمان حساس تر باشیم و با دقت بیشتری به آن ها گوش کنیم. مثلا همبرگر صدای آبدارتری دارد و وقتی دمبل سنگینی روی کاراکتر خمیری میفتد صدای نرم و جالبی می‌دهد.

۳- فیزیک حرکت:

در ویدئوهای Guldies حرکت اجسام بسیار بسیار هوشمندانه و با دقت زیادی نشان داده شده است. وقتی جسمی می‌خواهد شروع به حرکت کند یا با شتاب زیادی متوقف شود، انیماتور وظیفه دارد این واقعیت را به شکلی باورپذیر به تماشاچی نشان دهد. البته اغلب انیماتورها دوست دارند نمایشی که به ما نشان می‌دهند کمی اغراق شده باشد تا بیننده را جذب کند و حتی بخنداند. به همین دلیل است که انیماتورها نه تنها باید فیزیک اجسام را بدانند بلکه باید از آن هم فراتر رفته و هنر تصویر و صدا را با آن درآمیزند.

در ویدئوهای این انیماتور هم شاهد آن هستیم که حرکت اجسام با کنترل و فاصله گذاری خاصی انجام می‌شود و به جسم فرصت می‌دهد تا پس از توقف لحظه‌ای بایستد و سپس حرکت بعدی را آغاز کند. این کار به ویدئو واقعیتی می‌بخشد که در آثار کمتر انیمیاتوری به چشم می‌آید.

از این نظر Guldies را میتوان دانشمندی نامید که نه تنها قوانین سه گانۀ فیزیک را بهتر از نیوتون از بر دارد بلکه با آن‌ها بازی می‌کند و آن‌ها را به کار می‌برد. از این رو است که در ویدئوهای او شاهد پشت صحنه‌های بسیار سخت و پیچیده شامل آزمون و خطاهای زیادی هستیم و میدانیم که او برای ساخت هر ویدئو زحمات زیادی می‌کشد و از لحاظ فنی آن‌ها را بارها چک می‌کند.

۴- همگونی:

اگر ویدئوهای Guldies را به صورت صحنه آهسته مشاهده کنیم شاهد جزییاتی خواهیم بود که بیشتر انیماتورهای مبتدی آن‌ها را در ساخت آثارشان در نظر نمی‌گیرند یا می‌دانند ولی به ضرورت صرفه جویی در وقت یا هزینه از آن‌ها چشم پوشی می‌کنند.

در آثار بیشتر انیماتورهایی که ویدئوی کوتاه می‌سازند هم فرصتی برای توصیف زمان و مکان وجود ندارد. ولی ما برایمان سوالی پیش نمی‌آید که ریشۀ این کاراکترها چیست و آن‌ها از کجا آمده‌اند. ما یک مادربزرگ می‌بینیم که دارد اسکیت سواری می‌کند، یا یک ماهی می‌بینیم که از مقداری ظرف یک بار مصرف و زباله به وجود آمده است. بیننده بدون این که کسی به او توضیح دهد خود به خود در فضای داستان قرار می‌گیرد و پرسش بی پاسخی در ذهنش رسوب نمی‌کند.

این شخصیت‌ها برای ما غریبه نیستند و ما با دیدن آن‌ها احساس عجیبی نداریم. در آثار Guldies علاوه بر این که اثری از زمان و مکان نیست، تماشاچی مانند خود کاراکترهای ویدئوها در میان زمین و آسمان و در فضایی ماتریکسی معلق است و آن‌قدر اجسام عجیب و کاراکترهای غریب در فضایی خالص و خالی می‌بیند که از هرگونه تصور و توهم فضا و زمان تهی می‌شود.

ما در این ویدئوها به جای شخصیت‌هایی آشنا، تعدادی مکعب، کره، میله، گلوله و چهره‌های غریب و دفرمه شده می‌بینیم که حرکاتی مارپیچی و دایره وار انجام می‌دهند. آن‌ها مسیری را طی می‌کنند و صدایی تولید می‌کنند و ناگهان صدایشان عوض می‌شود و به ما خبر می‌دهد که بافت و جنس‌شان تغییر کرده و از خمیر به فلز شیفت پیدا کرده‌اند.

مجموعه انیمیشن های کوتاه استاپ موشن guldies

انیمیشن استاپ موشن خمیری DISTORTION اثر guldies

شبکه‌ی ایستانما

در بزرگترین شبکه اجتماعی استاپ موشن ایران عضو شوید... عضویت در پیج اینستاگرام

مطالب پیشنهادی:

قوانین ارسال دیدگاه در ایستانما

  • چنانچه دیدگاهی توهین آمیز باشد و متوجه اشخاص مدیر، نویسندگان و سایر کاربران باشد و در چهارچوب قوانین جمهوری اسلامی ایران نگنجد، در شبکه ایستانما تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاه شما جنبه ی تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد. در صورت تمایل به درج تبلیغات از طریق گزینه ارتباط با ما اقدام نمایید.
  • چنانچه در دیدگاه خود از شماره تماس، ایمیل و آیدی تلگرام استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاهی بی ارتباط با موضوع آموزش مطرح شود تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لینک کوتاه:
0