در نهایت نوع حرکت اشیا در آثار الکساندر میتواند معرف عنصر شادی باشد. زیرا نحوۀ پریدن اجسام از روی یکدیگر و صدایی که از آن ها به گوش میرسد همین احساس را در بیننده به وجود می آورد و موجب خندۀ او میشود.
میدانیم که یک هنرمند هیچ گاه دلش نمیخواهد آثارش را در مکاتب هنری جای دهد. او دوست دارد تماشاچیانش آثار او را به عنوان اثری منحصر به فرد و مستقل ببینند و او را دنباله روی هیچ هنرمندی قلمداد نکنند. ولی با این حال در آثار Guldies کیفیتی هست که ما را به یاد هنرمندان سبک کوبیسم (Cubism) میاندازد. زیرا در آثار هنرمندان سبک کوبیسم نیز اولا قوانین فیزیک به چالش کشیده میشوند و ثانیا هنرمندان تشویق میشوند تا دید خود را نسبت به هنر تغییر دهند و آن را به عنوان تمامیتی غیر وابسته و حتی مخالف با تجارب فیزیکی دنیای بیرون ببینند که دارای هویت و منطق درونی مستقلی است.
وجود اشکال دندانه دار، مسطح، مکعبی و همچنین توهم فضایی مخالف با آنچه بیننده میبیند، از ویژگیهای این سبک هنری است که با آثار پل سزان (Paul Cézanne) پیکاسو (Pablo Picasso) و ژرژ براک (Georges Braque) به اوج رسیدند. در این آثار، کرۀ نهفته در سیب، مخروط نهفته در گلابی، استوانۀ نهفته در کندۀ درخت و بینهایت شکل هندسی پنهان در کوه و کمر از درون اشکال استخراج میشود. همچنین رنگها ساده و خالص و بدون سایه و روشن به کار میروند و هنرمند نیازی نمیبیند که توهم سه بعدی در کار خود ایجاد کند.
هنرمند این مکتب دیدی تراشنده و پیراینده دارد. طبیعت را میتراشد و از زوائد پاک میکند. سابجکتهای او فاقد جزییاتی است که سیب یا پیاز را به شکل کنونی که برای بیننده آشناست در میآورد. او میخواهد با تراشیدن کیفیتهای عارضی و تصادفی اشیا و عریان کردن آنها به نمونۀ ازلی اشیا دست پیدا کند.
ویدئوهای آنگر نیز تقریبا چنین کیفیتی دارند. البته این هنرمند هم اکنون خیلی جوان است و نمیتواند آگاهانه به چنین سبکی رسیده باشد. احتمالا او از وجود چنین مکتب هنریای بی خبر است و کاملا ناآگاهانه دست به خلق آثار خود میزند. ولی ذهن او به طور غریزی و بنا به شرایط کاریاش به سمت خلق آثار در چنین فضایی کشیده شده و ما را ناخودآگاه به یاد آثار کوبیسم میاندازد.
قوانین ارسال دیدگاه در ایستانما