-
-
باز هم سوال همیشگی: چرا استاپ موشن؟
علت این که بعضی کارگردانان انیمیشن، به ساخت ایدههایشان در قالب استاپ موشن رو میآورند این است که این تکنیک قابلیت زیادی برای خلق دنیای دیوانهای دارد که از ذهنهای ایده پردازان به بیرون میتراود.
در استاپ موشن بازیگران، همه عروسک هستند. اولین مونس هر انسانی عروسک است که از کودکی با آن دمخور و همنشین است. عروسک از هر نوع و جنس و اندازهای که باشد، برای انسان دوست داشتنی و دلنشین است و با آن مهارتهایی را به دست آورده که در ذهنش نهادینه شده است. در واقع خاطرات ما هستند که عروسک را برایمان جذاب و قابل درک ساخته اند.
از طرفی نوع ساخت تکنیک استاپ موشن، این امکان را به انیماتور و کارگردان میدهد که ناگهان از دل یک موجود زیبا و لطیف و کوچک، غولی بی شاخ و دم بیرون بیاورد و از کاه، کوهی بسازد. این است که با وجود همه سختیهایی که ساخت استاپ موشن دارد، باز هم تهیهکنندگان و کارگردانان بزرگ دنیا دل در گرو آن دارند و از ساخت ایدههایشان با این تکنیک دست بر نمیدارند.
فضای اولیه استاپ موشن رویاهای آشپزخانه، با زیباترین و رویاییترین رنگ جهان یعنی سفید آغاز میشود. نقاط درخشانی در هوا شناور هستند، موسیقی با آکوردهایی لطیف فضا را لطیف و ملایم میکند و رخوتی عمیق بر روح بیننده مستولی میشود. آلاچیقی کاغذی به رنگ سفید میبینیم که در آن زیباترین زن جهان (که دست بر قضا چپ دست هم هست) با موهایی بلند و سفید در آن شعر مینویسد. گلهای کاغذی از در و دیوار آلاچیق بالا رفتهاند و همه چیز دخترانه، توری، زیبا و دلپذیر است.
لابهلای تمامی شبکههای توری دیوار آلاچیق، کاغذهای مچاله شده فرو کردهاند. روی کاغذها، شعرهای پاره پارهای با یکی دو حرف نامفهوم به چشم میخورد. کاغذهای دفتری که زن جوان بر آن مینویسد هزاران بار کنده شدهاند و دیگر چندان برگی بر آن نمانده است.
ناگهان موسیقی با صدای شمشیر مانندی بریده میشود، کلید در قفل در میچرخد و تمامی این صحنهی رمانتیک در هم میپیچد. زن جوان، هراسان بار دیگر کاغذ شعر خود را از دفتر جدا میکند و در شبکههای توری دیوار آلاچیق میچپاند، هراسان به سمت اجاق گاز میرود و غذایی آماده میکند. مرد کچل عصبانیای از سر کار به خانه میآید و بدون توجه به زن جوانش مستقیم به طرف رادیوی اعصاب خوردکن بد صدای خود میرود. او نسبت به همه چیز بیمیل است. از غذا خوشش نمیآید. اخم از چهرهاش زدوده نمیشود. طلبکار است. به گلدانی که زن روی میز گذاشته و گلهایی از جنس شعر خود در آن قرار داده بی توجه است و آن را به زمین میاندازد. او در یک کلام به کاخ آرزوهای همسرش بیتوجه است و حتی با دنیای شعر و شاعری همسرش مخالف است.
زن تا اواسط فیلم وجود دنیای شعر را از همسرش مخفی میکند ولی نمیتواند بین دنیای ذهنی خود و دنیای واقعی تعادلی برقرار کند، صدای رادیوی مرد، مزاحم آفرینش ادبی او میشود و تمرکزش را بهم میریزد. بالاخره در این تعارض، ناخواسته شعرها از ذهنش سرریز میکنند و به دنیای واقعی جاری میشوند. اینجاست که مرد عصبانی میشود و طغیان میکند. او پروانه های شعر زنش را میکشد، گلهای شعرهای همسرش را لگدمال میکند و زن را کتک میزند.
زن آنقدر نیروی سرایش خود را سرکوب کرده و اشعارش را در سوراخهای شبکه های آلاچیق گذاشته که دیگر نوری به درون دنیایش نمیتابد. در آخر تنها یک روزنهی روشن باقی میماند و زن با توسل به همان نقطهی کوچک اما روشن، بر ترس خود چیره میشود و میرود که دنیای خود را بسازد.
در این لحظه (با الهام از انیمیشن نگاه ابدی (Eternal gaze) که با مروری به زندگی هنری مجسمهساز ایتالیایی آلبرتو جاکومتی (Alberto Giacometti) ساخته شده و در لحظهی مرگ هنرمند مجسمههایی که در طول عمرش ساخته بود به دادش میرسند) شعرهای زن به شکل غول مهربانی در میآیند و به دادش میرسند و زن را از زیر یوغ ظلم همسر ظالمش میرهانند. در جنگ نابرابری که بین مرد و غول در میگیرد ، بالاخره مرد نابود و از صحنهی روزگار محو میشود. پس از آن دری روشن به روی دنیای تیره و اندوهناک زن باز میشود و او خود را در تعارضی بین زندان زندگی مشترک و دنیای رها و روشن شعر و ادب میبیند و در نهایت تصمیم خود را میگیرد.
در انتهای فیلم میبینیم که این جنگ و جدال تنها در ذهن زن رخ داده است. در واقعیت زن مظلومانه نامهای روی میز گذاشته است که رویش نوشته منتظرم نباش! (با تشکر از نویسندهی این انیمیشن که به ما رحم کرد و به کاراکتر مرد در واقعیت اجازهی زندگی داد!)
غول این انیمیشن از کاغذ و شعر ساخته شده است. او در عین این که با زن مهربان است، به او چشمک میزند، زخمهایش را درمان میکند و به طور کلی حامی اوست، به شدت با مرد داستان برخورد میکند و حقش را کف دستش میگذارد. البته شاید بینندهی جوان و هیجانزده و تندرو، تحت تاثیر شعارهای جدید حقوق زنان و برخوردهای افراطیای که از آن طرف بام میافتند، با غول مهربان داستان موافق باشد،
ولی بینندهی بزرگسالی که تجربهی همزیستی در کنار افراد با سلیقههای متفاوت را داشته باشد میداند که رسیدن به آرامش و رهایی در زندگی، مستلزم حذف دیگران نیست و بالاخره باید راه زندگی مسالمتآمیز در کنار یکدیگر را یاد گرفت که این همه جنگ و دعوا پیش نیاید و برای حل و فصل ماجرا نیاز به غول و دیو یا به طور کلی نفر سومی نباشد.
با توجه به سختی های ساخت استاپ موشن و حمایت نشدن از آثار و هنرمندان ایرانی , کار کانسپتی زیبا و داستانی جذاب داشت. امیدوارم به جایی برسیم که بتونیم بین همه ی هنرمندای انیمیشن دنیا جایگاه خوبیو واسه خودمون مشخص کنیم.
ممنون از شما