لوگوی ایستانما

نگاهی به آثار جانلوکا ماروتی (gianluca maruotti) ؛ عاشقانه های خمیری

 

 

استاپ موشن یعنی این که همان یادگاری‌هایی را که شامل چند کاغذ شکلات، نامه، گل خشک شده و هدیه‌های کوچک بود، حالا در ویدئویی چند ثانیه‌ای جمع کنیم. اگر هم دلمان خواست با خود به جایی ببریم‌شان فقط کافی است که یک گوشی همراه با کارت حافظه خوب و مکفی با خود داشته باشیم، تمام یادگارهایمان در ویدئویی خلاصه خواهند شد.

در زمان گذشته یادگارهایمان در چند چمدان هم جا نمی‌گرفتند، سر آخر هم رد گذر زمان بر روی آن ها می‌نشست و  بوی کهنگی و پوسیدگی‌شان مشام را می‌آزرد و مجبورمان می‌کرد که همه را یک جا به زباله‌دان فراموشی بسپاریم.

استاپ موشن‌های خمیری و کاغذی جانلوکا ماروتی (gianluca maruotti) یادگاران گذشته است. آنجا که موزیک ویدئوهای درخشان و درجه یکی که ساخته با روح و روان ما بازی می‌کنند و ما را با خود سوار بر هواپیمایی کاغذی به فضا می‌برند.

بیوگرافی جانلوکا ماروتی (gianluca maruotti)

جانلوکا ماروتی متولد دهه   1980 (از نوادر دهه شصتی هایی که جزو نسل سوخته نیستن!) علاوه بر این که همسری خوب، پدری مهربان و هنرمندی تمام وقت است، علاقه زیادی به آثار کمیک استریپ دارد و این گونه آثار را نیز به دنبال داستان با جدیت دنبال میکند.

او از سال ۲۰۰۳ در قلب رم پایتخت ایتالیا استودیویی دارد که در آن به همراه همسرش خانم فلیسیتا سالا (felicita sala) صورت تمام وقت به کار تولید و تهیه استاپ موشن مشغول است.

محله ای که جانلوکا و همسرش استودیوی خود را در آن بنا گذاشته اند یعنی تراسته‌وره (Trastevere) محله ای‌ست که مرکز فعالیت های هنری ایتالیا به شمار می‌رود. در این محله که ساختاری باستانی دارد و هنوز کوچه‌های باریک و مغازه‌های سنتی در آن فعال هستند، علاوه بر حفظ بافت سنتی و معماری تاریخی خود، چندین و چند مرکز بین‌المللی از جمله دانشگاه آمریکایی رم، خوابگاه دانشجویی توماس مور  و چندین آکادمی خصوصی اینترنشنال دیگر نیز فعالیت دارند.

جانلوکا پس از دوره دبیرستان به مدت یک سال برای تحصیل در رشته تصویرگری به انگلستان رفت. سپس به ایتالیا بازگشت و به مدرسه تصویرگری رم رفت. او در طی این مدت استاپ موشن را به صورت خودآموخته دنبال کرده و هیچ آموزشی در این زمینه ندیده است.

felicita sala همسر جانلوکا ماروتی

فلیسیتا سالا (felicita sala) همسر و همکار جانلوکا ماروتی

همسر جانلوکا یعنی خانم فلیسیتا سالا (felicita sala) نیز تصویرگری حرفه‌ای است. او اصالتا ایتالیایی است اما از ۷ سالگی در استرالیا بزرگ شده و در سال ۲۰۰۷ دوباره به ایتالیا بازگشته است. او فارغ التحصیل رشته فلسفه است.
فلیسیتا استرالیا از دانشگاه هنر انصراف داده بود زیرا فکر می‌کرد آن چیزی نیست که با علایق او مطابقت داشته باشد. ولی یک بار که برای دیدن بستگان خود از استرالیا به ایتالیا مسافرت کرده بود عاشق محیط فرهنگی هنری ایتالیا شد و تصمیم گرفت برای تحصیل در رشته هنر به آنجا مهاجرت کند.
فلیسیتا اوایل شروع به کار به دلیل این که آتلیه یا نمایشگاهی برای عرضه کارهای خود نداشت، نقاشی‌هایش را در کنار خیابان می‌فروخت تا بتواند مخاطب خود را پیدا کند.

حرفه اصلی سالا در ابتدا نقاشی بود ولی طی اتفاقی که در مورد آن در بخش‌های بعدی خواهیم گفت حالا کار اصلی‌اش تصویرگری کتاب کودک است و آثاری هم در همین زمینه منتشر کرده است:

    • درخت باش (Be Tree)
    • تولد تو بهترین بود (Your Birthday Was The Best)

 

felicita sala
felicita sala همسر جانلوکا ماروتی

تکنیک کار

خانواده هنرمند ماروتی در ساخت ویدئوهای خود از تکنیک‌های خمیر و کاغذ برش داده شده استفاده می‌کنند. نحوه کار آنها به این صورت است که ابتدا ایده کار روی کاغذ نوشته می‌شود. سپس بر اساس داستان استوری بوردی تهیه می‌شود. در مرحله بعدی کار ساخت کاراکتر آغاز می‌شود و سپس کاراکترها با موادی از قبیل خمیر یا برش‌های مقوا به واقعیت تبدیل می‌شوند.

ماروتی همیشه ساخت کاراکترها را با ساخت بینی آنها آغاز می‌کند ولی خودش هم نمی‌داند چرا اول به سراغ بینی می‌رود. ولی به هر حال هر کسی روش و قلقی دارد!

استفاده از رنگ های گرم در نقاشی ها و تصاویر خانواده هنرمند ماروتی ریشه در آب و هوای ایتالیا دارد. در بیشتر کارهای ماروتی رنگ‌ها گرم، خانه‌ها مانند معماری قدیمی ایتالیایی به هم چسبیده و با رنگ‌های روشن و کرم رنگ، و کاراکترها گوناگون و متنوع ولی همه با یک تونالیته رنگی هستند.

 

آغاز عاشقانه مقوایی از استودیوی مقوایی

مقوا واقعا ارزان ترین متریال ممکن برای ساخت آثار هنری است. در بازه‌ای از زمان فلیسیتا که شغل خود را در اسپانیا از دست داده بود و تنها چند سنت پول در جیبش داشت، سرگردان بود و نمی‌دانست چگونه از این شرایط بیرون بیاید. او می‌دانست که در ایتالیا هنرمندانی هستند که آثار خود را کنار خیابان می‌فروشند؛ فلیسیتا ابزار رنگ خود را به همراه داشت، اما چیزی نداشت تا بر روی آن نقاشی بکشد. به چند مغازه سر زد تا ببیند آنها چیز دور انداختنی مناسبی مانند چوب یا تکه سنگی دارند که به او بدهند یا نه. ولی آنها هم نتوانستند کمکی به هنرمند ما بکنند.

او بالاخره در کنار جوی آب چند تکه مقوا دید و تصمیم گرفت از همان ها به جای بوم نقاشی خود استفاده کند. او شروع به خلق و نمایش آثارش در کنار خیابان کرد. بعد از مدتی، یک روز هنرمندی که از آنجا می‌گذشت، از نقاشی‌های فلیسیتا خوشش آمد و او را برای مراسم افتتاحیه نمایشگاه خود به استودیویش دعوت کرد.

وقتی فلیسیتا با جعبه مقوا و وسایل خود به آن استودیو رسید، جوانان زیادی را دید که هر کدام از آنها، علاوه بر تیپ‌های هنری شگفت‌انگیز از قبیل تتوها و پیرسینگ‌های عجیب، تخصص خاصی داشتند و در کنار هم به تولید آثار هنری مشغول بودند. چند متخصص وب دیزاین، چند تصویرگر، چند انیماتور و عکاس و غیره در آن استودیو در کنار هم کار می‌کردند و در اوقات استراحت خود در زیرزمین آن استودیو برای خودشان سوپ می‌پختند.

فلیسیتا عاشق اتمسفر هنری آن استودیو شده بود. برای همین جعبه مقوا و وسایل خود را در آنجا جا گذاشت تا فردا بهانه ای برای بازگشت به آنجا داشته باشد!

و بالاخره توانست با هنر خود یکی از جوانان آن استودیو یعنی جانلوکا را تحت تاثیر قرار دهد و با او در کار و سپس در زندگی شریک شود تا تیم هنری درجه یکی شکل بگیرد.

 

فلیسیتا تا پیش از آشنایی با جانلوکا نقاش بود و از تصویرگری کتاب و فیلم چیزی نمی‌دانست. او برای این که بتواند وارد بازار کار شود مجبور شد این دنیا را بشناسد و در مورد آن بیشتر بداند و هنوز هم در حال مطالعه و تحقیق است و لحظه ای دست از کار نمی‌کشد.

تیم جانلوکا و فلیسیتا حالا علاوه بر دستاوردهای مشترک زیادی که با هم خلق کرده‌اند، دختر کوچولویی هم دارند که منبع الهام آنها در خلق آثار هنری است. دختر کوچولوی آنها بهترین منتقد آثارشان است و سازندگان اثر بر اساس نظرات اصلی ترین و مهمترین مخاطب خود فیلم‌هایشان را می‌سازند!

با غول تنبلی چه کنیم؟

ماروتی میگوید که آدم تنبلی است. ولی ما باور نمی‌کنیم. شاید او از خود انتظار زیادی دارد و فکر می‌کند که ساخت حداکثر  ۱۵ ثانیه استاپ موشن در روز راندمان پایینی است. ولی همه ما می‌دانیم که اولا ساخت استاپ موشن به دو فاکتور صبر و توان بدنی بالا نیاز دارد و کسی که از خود زیادی کار بکشد ناگهان از کار خواهد افتاد.

ثانیا یک هنرمند نمی‌تواند مانند ماشین دائم در حال تولید باشد. هنرمندانی که به صورت خودآموخته و در قالب تیم‌های کوچک کار می‌کنند باید در طول هفته‌ها و ماه‌ها دایم در حال مطالعه باشند و به دنبال ایده‌های مختلف زمین و آسمان را جستجو کنند. بنابراین اگر هنرمندی بتواند بر مسایل زندگی خانوادگی و روزمره خود غلبه کند، تازه باید وقت اضافی و فکر و اندیشه‌ای آزاد داشته باشد تا بتواند بخواند و ببیند و لمس کند و پس از درک و جمع آوری تمامی دیده‌ها و شنیده‌ها، ایده‌ای را بپروراند و آن را تبدیل به پروژه‌ای داستانی یا نمایشی کند.

فرشته‌ی الهام وجود ندارد

خیلی از هنرمندان وقت‌هایی که در کار تولید اثر به مشکلی برمی‌خورند، به مراقبه و مدیتیشن می‌پردازند و حتی ممکن است محبور شوند مدتی را بخوابند. بعضی از آنها بهترین و درخشان‌ترین راه حل‌های خود را پس از بیدار شدن از خواب پیدا می‌کنند.

بنابراین وقتی میبینید که یک فیلمنامه نویس، یا انیماتور یا اصولا هر هنرمند دیگری دراز کشیده و هیچ کاری نمیکند بر او خرده نگیرید و از او ناامید نشوید. حتی خواب هنرمندان هم عبادت است!

پس پیش به سوی رختخواب؟

البته داشتن برنامه و هدف از مهم‌ترین اصول کار یک هنرمند حرفه‌ای است. هر هنرمندی یک چشم سوم دارد که در همه جا، روی صحنه تاتر، در حال نواختن ساز موسیقی، و در همه حال باید باز  باشد و بداند که کجا افسار هنرمند را بکشد و او را از بیراهه به راه راست هدایت کند.

این چشم سوم است که هنرمند را وادار می‌کند دست از خمودگی بردارد و با حواس جمع و اراده‌ای آهنین به دنبال استارت کار خود برود. او نمی‌گذارد که اهداف آینده هنرمند به بوته فراموشی سپرده شود.

مخصوصا هنرمندانی که به دنبال ایده برای ساخت آثار جدید خود، اینترنت را زیادی شخم می‌زنند ممکن است وسط آفرینش خود سر از حراجی‌های آنلاین یا پیج‌های طنز اینستاگرام در آورند. این چشم سوم وظیفه دارد که نگذارد هنرمند موقع خلق اثر هنری از هدف خود دور شود.

بررسی چند ویدیوی آثار gianluca maruotti

موزیک ویدئوی هواپیمای کاغذی اثر (massimo giangrande)

برای بیان احساسات و عواطف راهی برای انسان وجود ندارد به جز این که آن عواطف را به زبانی عینی و قابل مشاهده در آورد. مثلا وقتی کسی حس می‌کند طرد شده است مغز فرق این درد را با وقتی که استخوان‌های بدن می‌شکند متوجه نمی‌شود. به همین دلیل وقتی کسی طرد می‌شود یا به هر دلیلی قلبش می‌شکند مغز پیام درد را تا مغز استخوان می‌فرستد. در همین حال است که فرد ناخودآگاه می‌گوید: کمرم شکست… قلبم مچاله شد…

تصویرگر در موزیک ویدئوهای بزرگسالان آن‌جایی که صحبت از غم و اندوه و هجران است برای به تصویر درآوردن اشعار، راهی ندارد جز آن که آنچه در ذهن خود دارد و با شنیدن آن موزیک به ذهنش می‌رسد به روی کاغذ بیاورد. برای همین است که گاهی تصاویر با شعر جور در نمی‌آیند ولی در واقع منطبق‌ترین تصاویری هستند که هر هنرمندی می‌تواند به تصویر بکشد.

یکی از دشوارترین و زیباترین قسمت‌های کار تصویرگری برقراری ارتباط بین کلام و تصویر در ذهن مخاطب است.

اگر با هم نگاهی به متن شعر هواپیمای کاغذی بیندازیم، متوجه می‌شویم که تا چه اندازه تصویر بر موسیقی منطبق است و حتی گاهی تصویرها از متن شعر فراتر رفته‌اند و داستانی را رقم زده‌اند:

او سوار بر هواپیمایی کاغذی به زمین آمد
در یک روز بارانی پاییز
گفته بود می‌خواهد کمی بماند
ولی واقعا قصد ماندن نداشت
مردم می‌گفتند که او راه سیاره‌اش را گم کرده است
خیلی وقت پیش
تمام روزش را فقط می‌گشت و می‌گشت
ولی او برای من مهمترین چیزی بود که در زندگی داشتم

She came down on a paper plane
One rainy autumn day
Said she wanted to spend some time
But couldn’t really stay
People said she had lost her moon
A long long time ago
Spent her days spinning round and round
But I cared for her so

 

در واقع در تصاویر این موزیک ویدئو داستانی دیگر به گونه ای دیگر طرح ریزی شده و از اساس همه چیز از زاویه دید کارگردان و انیماتور دیده می‌شود و این به نفع صاحب اثر است که دست انیماتور را باز گذاشته است. زیرا در یک اثر واحد دو مفهوم و داستان در شرف وقوع است.

ویدئوی DONTSHARE

مدت زمان این ویدئو حدود یک دقیقه است و به نظر می‌رسد همان پیامی را در بر دارد که قرار بود در انیمیشن آپ (UP) به بیننده داده شود. ابتدا به سراغ انتهای فیلم می‌رویم

سه پیام در پایان این انیمیشن دیده می‌شود:

خاطره ها را ترک کن

پیام بگذار

با خوشحالی صحنه را ترک کن.

Leave Memories
Leave Messages
Leave Happy

 

در اینجا با کلمه Leave بازی زبانی زیبایی انجام شده است که در زبان فارسی به آن آرایه “جناس تام” می‌گویند. از آنجا که این کلمه در چند معنی به کار می‌رود، سازنده توانسته معانی مختلف این کلمه را در یک شعر بگنجاند و زیبایی کار را صد چندان کند.

 در این فیلم تجربه‌ای که همه ما در زیر و رو کردن یادگارهای گذشته داریم به نمایش در آمده است. مردی در حال جمع کردن چمدانی پر از یادگاری‌های مختلف است و ما انتظار داریم وقت بیرون رفتن آن را با خود ببرد. ولی بر خلاف انتظار ما، مرد چمدان را در خانه جا می‌گذارد و سبکبال به بیرون می‌رود. در لحظه بیرون رفتن مرد، نسیم لطیفی پرده‌های اتاق را تکان می‌دهد و دوربین از پنجره به بیرون می‌رود و در بالای شهر پرواز می‌کند. گویی خود قهرمان داستان را نشان می‌دهد که سبکبال و فارغ از هرگونه تعلق می‌تواند در آسمان آزادانه پرواز کند.

حضور نسیمی که پرده های اتاق را تکان می‌دهد نمادی از سبکبالی و فراغ است و این نوید را به ما می‌دهد که تمامی غم‌ها از ذهن قهرمان داستان زدوده شده‌اند و هیچ کدورتی به جا نمانده است.

نمونه این معنی را والت دیزنی در انیمیشن آپ up به زیبایی نشان داده و شاهکاری در تاریخ خلق کرده است. آقای فردریکسون به خاطر زنده نگه داشتن یاد و نام همسر مرحومش به یادگارهای او چسبیده و روی آنها تعصب خاصی دارد. حتی روی نقطه‌ای که روزی روزگاری، الی همسرش مجسمه پرنده‌ای را روی شومینه گذاشته تعصب شدیدی دارد و با وزیدن باد و تکان خوردن خانه در حال پرواز، به جای آن که به فکر جان خود باشد جای مجسمه را روی شومینه میزان می‌کند.

آقای فردریکسون که در تمام لحظات فیلم تعصب شدیدش را بر روی وسایل خانه شاهد بودیم، در لحظات بحرانی دعوایش با راسل مجبور می‌شود تمام آن وسایل را بیرون بریزد و خانه را سبک کند که بتواند با آن پرواز کند. در این لحظه تاریخی‌ترین و سمبلیک‌ترین سکانس دنیا خلق می‌شود، خانه که زیر بار سنگین خاطرات مانند سنگی به زمین چسبیده بود، از شر وسایل کهنه و خاطرات قدیمی خلاص شده و به سبکی به پرواز در می آید و مشکلاتی که منشاء تمامشان همین خاطرات پوسیده بودند به تدریج حل می‌شوند. این خانه در واقع نمادی از خود آقای فردریکسون است. او یاد می‌گیرد که گرفتن دست دوستی جدید، ارزش رها کردن گذشته‌های دور را دارد. همین دوستی جدید بالاخره توانست جان هردو قهرمان داستان را نجات دهد.

استعداد یا پشتکار؟

قدمت این سوال به اندازه پرسش “علم بهتر است یا ثروت؟” است و بحث راجع به آن تبدیل به کلیشه‌ای تکراری شده است. ولی با این حال باز هم به صورت بسیار کوتاه و گذرا اشاره می‌کنیم که پشتکار بدون استعداد شاید کمی وقت‌گیر باشد و در واقع استعداد سرعت دهنده کار است. اما اگر کسی استعداد داشته باشد و پشتکار نداشته باشد عملا استعدادش فرصتی برای بروز نخواهد یافت.

در مورد ماروتی هم باید بگوییم که او در واقع یک تصویرگر است و از کودکی به این کار بیشتر پرداخته است و مجسمه سازی و ساخت کاراکتر، هنری است که او بعدها بدون استاد و بدون آموزش به صورت کاملا خودآموخته یاد گرفته است. او برای یادگیری این هنر زحمت زیادی کشیده است و مطمئنا بارها شکست خورده تا بتواند به جایگاه امروز خود برسد. بنابراین در این زمینه استعداد نمی‌تواند کلا محلی از اعراب داشته باشد.

 

در رسانه ها اخبار شسکت‌ها را منعکس نمی‌کنند.

 

از طرفی انتخاب هوشمندانه مواد اولیه کار هم بسیار در موفقیت هنرمند تاثیر دارد. انتخاب کاغذ و پلاستیسین برای ساخت مجسمه می‌تواند سرعت خوبی به کار ببخشد. زیرا پلاستیسین مانند سنگ و چوب و مواد سخت دیگر نیست که نتوان چیزی را به آن اضافه یا از آن کم کرد.

شبکه‌ی ایستانما

در بزرگترین شبکه اجتماعی استاپ موشن ایران عضو شوید... عضویت در پیج اینستاگرام

مطالب پیشنهادی:

قوانین ارسال دیدگاه در ایستانما

  • چنانچه دیدگاهی توهین آمیز باشد و متوجه اشخاص مدیر، نویسندگان و سایر کاربران باشد و در چهارچوب قوانین جمهوری اسلامی ایران نگنجد، در شبکه ایستانما تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاه شما جنبه ی تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد. در صورت تمایل به درج تبلیغات از طریق گزینه ارتباط با ما اقدام نمایید.
  • چنانچه در دیدگاه خود از شماره تماس، ایمیل و آیدی تلگرام استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاهی بی ارتباط با موضوع آموزش مطرح شود تایید نخواهد شد.

    لینک کوتاه:
    0